سوء تفاهم!

ايضاحی مجدد بر مبحث قهرمانخواهی

 

مجموعه مراودات و مجادلات مکتوب صورت گرفته پیرامون نقطه نظرات ایراد شده اینجانب و آقای بابک داد در خصوص نامه سرگشاده آقای شعله سعدی در جای خود حائز اهمیت و ارزیابی آسیب شناسانه است.

اما اخیراً آقای علی محمد طباطبائی نیز با اشاره به دفاعیات عباس عبدی و آن نامه سرگشاده کذائی و مراودات انجام گرفته اینجانب با آقای داد طی مقاله « در باره‌ی اسطوره‌ی منع قهرمان در جهان معاصر» ابراز داشته اند:

كمی قبل از آغاز محاکمه عباس عبدی و در واكنش به نامه ی سرگشاده ی آقای شعله سعدی ابتدا آقای بابك داد و سپس آقای سجادی با برخوردی انتقادی نه تنها اینگونه نامه های سرگشاده كه نوشتنشان جرئت و جسارت بسیار می طلبد را به شدت مورد انتقاد قرار دادند كه بار دیگر منكر نیاز قهرمان در جهان معاصر گردیدند.

جناب آقای طباطبائی در ادامه یآدآور شده اند:

شاید دوستان خاطرشان باشد كه نفی قهرمان پروری در جهان معاصر مدت ها قبل توسط آقای مردیها و در واكنش به روشنگری های آقای گنجی در قتل های زنجیره ای مورد بحث قرار گرفته بود، همان آقای مردیهایی كه البته در انتخاب میان مصلحت و حقیقت جانب اولی را گرفته بودند آنهم بدین دلیل به ظاهر قانع كننده كه در جهان كنونی و در سیطره ی دموكراسی های نوین آنچه بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارد همین زندگی روزمره ی مردم است، مردمی كه دیگر حاضر به عملیات قهرآمیز و انقلابی نیستند و یك زندگی صلح آمیز و مصرف زده را ترجیح می دهند. برای نیل به چنین مقصودی قهرمان پروری و هرگونه نوشتار، گفتار یا عملی كه بیش از اندازه تند باشد و محیط را به تشنج و درگیری سوق دهد باید طرد شود.

در اینجا ضمن تشکر از جناب آقای طباطبائی بدلیل باز کردن مجدد این بحث چند نکته را لازم به ذکر می دانم:

برخلاف اظهارات جناب آقای طباطبائی بحث رویکرد قهرمان خواهانه مردم در تاریخ تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران قبل از طرح مبحث « نفی قهرمان» در روزنامه عصرآزادگان توسط جناب آقای « مرتضی مردیها» در دو مقاله « ابهام ها و ایضاح ها» (19/12/78) و « لیبرالها دیگر نمی ترسند» (24/12/78)  نخستین بار در هفته نامه « راه نو» چاپ تهران و طی مقاله ای تحت عنوان « سمفونی خاتمی»  به قلم اینجانب در تاریخ بیستم تیر ماه سال 77  مطرح شد.

http://www.geocities.com/dariushsajjadi/farsimaterial/R.samfony.html

در بخشی از آن مقاله ضمن کالبد شکافی و تبیین مختصات معرفت شناسانه جنبش سیاسی ـ اجتماعی دوم خرداد متذکر شده بودم:

« ماحصل چنین مختصاتی نوعی حس حقارت و ضعف اعتماد بنفس در اقشار بیرونی دایره حکومت را فراهم کرد که  زمینه ساز آفت «قهرمان پروری» در بطن جامعه ایران شد. جامعه قهرمان پرور، جامعه ای است بیمار و قهرمان آفت جامعه است. نسلی که نتواند با تکیه بر نهادهای جامعه مدنی حقوق شهروندی خود را مطالبه کند دچار نوعی احساس بی پناهی شده و در اندیشه یافتن سرپناهی مستحکم، نیل به یافتن «قهرمان» جهت تأدیه حقوق مضایقه شده اش دارد. نیل به قهرمان بدلیل آنکه ساختار عمل سیاسی در حکومت را قائم به فرد می کند، قاصر از متحول کردن بنیان های جامعه است و عملاً موجب بدخیم شدن نارسائیهای اجتماعی شده و با رفتن قهرمان، ساختارها کماکان دست نخورده باقی می مانند. متاسفانه بخش قابل توجهی از اقبال به خاتمی در دوم خرداد 76 ناشی از عوارض بالینی آفت قهرمان پروری در بستر مناسبات جامعه شهروندی ایران بود. حماسه سازان دوم خرداد نسل سرخورده ای بودند که در رویایشان خاتمی را ناجی افسانه ای خود می دیدند که برای نجات ایشان ظهور کرده! رای به خاتمی ، رای به سایه ای از خاتمی بود که در کنار پرتو مورّب آفتاب بسیار بزرگ جلوه می کرد»

لازم به ذکر می باشد که فردای چاپ این مقاله، اکبر گنجی (مدیر مسئول هفته نامه راه نو) ضمن مطلع ساختن اینجانب از خرسندی جناب آقای داریوش شایگان (فیلسوف سرشناس ایران) از محتوای مقاله مذکور از جانب ایشان خواستار ادامه دادن  مبحث قهرمان خواهی در مقالات بعدی شد.

دو روز بعد از چاپ این مقاله نیز بود که نخستین واکنش رسمی را از جانب رئیس جمهور طی نشست ایشان با اعضا حزب کارگزاران سازندگی دریافت کردم .

ایشان در این نشست با ذکر مقدماتی در نهایت اظهار داشتند مردم ایران ثابت کرده اند که قبل از آنکه محتاج قهرمان باشند خود قهرمان واقعی تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی شان بوده اند (نقل به مضمون)

یادآوری این مطالب از آن جهت بود تا با ذکر سابقه اين بحث واشراف خود بر مضامين بکار رفته در اين خصوص، یک سوء تفاهم را برطرف نمایم .

بعد از بروز مناقشات بر سر مراوده صورت گرفته میان اینجانب و آقای داد علی الظاهر در پاره ای از واکنش های قلمی منتشره خصوصاً در مطلب جناب آقای طباطبائی اینطور به نظر می آید که به زعم ایشان بروز قهرمان در جامعه از هر نوعی به اعتقاد اینجانب مذموم و رفض کردنی تلقی شده است.

جناب آقای طباطبائی در نوشته خود با یادآوری بحث نفی قهرمانخواهی «آقای مردیها» متذکر شده اند:

« آقای مردیها در انتخاب میان مصلحت و حقیقت جانب اولی را گرفته بودند آنهم بدین دلیل به ظاهر قانع كننده كه در جهان كنونی و در سیطره ی دموكراسی های نوین آنچه بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارد همین زندگی روزمره ی مردم است، مردمی كه دیگر حاضر به عملیات قهرآمیز و انقلابی نیستند و یك زندگی صلح آمیز و مصرف زده را ترجیح می دهند. برای نیل به چنین مقصودی قهرمان پروری و هرگونه نوشتار، گفتار یا عملی كه بیش از اندازه تند باشد و محیط را به تشنج و درگیری سوق دهد باید طرد شود»

این در حالی است که همان موقع اینجانب بعد از انتشار دو مقاله جناب آقای مردیـــها در مقام پاسخ به ایشــان طی مقاله   « روانکاوی جنبش اصلاح طلبی ایران» منتشره در هفته نامه عصر ما (28/2/79 ـ چاپ تهران)  اظهار داشتم:

« كاركرد ناصواب بخشی از نشریات اصلاح طلب ، به هم ریختن و مناقشه آمیز كردن مرزها و جبهه بندی های سیاسی در داخل جبهه اصلاحات است تا جائی كه بعد از ترور حجاریان ، در تحلیل این سوء قصد یكی از نویسندگان مطبوعات اصلاح طلب با منطق هم ذات پنداری خود تا جائی پیش رفت كه حجاریان را كه تا بن دندان فردی مذهبی است ، در زمره نیروهای لیبرال قرار داد  و برای او و دیگر لیبرالها ! دفاعیه ای جانسوز صادر كرد. همین نویسنده طی نظریه نوین اش مبنی بر رجحان مصلحت بر حقیقت ، ضمن پای فشاری بر اصالت این نظریه جهت تفهیم و اثبات آن متوسل به استدلال اجتناب ناپذیر بودن كتمان مصلحت آمیز آگاهی از اختفای قربانی یك قاتل می شود.این در حالیست كه نظریه پرداز نامتعارف گوی فوق در تبیین نظریه و مصداق آن از ضمیر ناخودآگاه خود بهره برده و گزینه مطلوب خود را در مقام مصلحت برتر نشانده و حكم عـــــام برای برتری همه مصلحت ها بر حقیقت ها داده است. اگر ایشان این منطق «صدر المتألهین» را بپذیرد كه هر كس به اندازه معلوم ها و معروف ها و مطلوب های خویش وجود دارد ، آنگاه كمتر اصرار بر یگانه راه حل مصلحت آمیز خود در مصداق فرض گرفته شده اش می ورزید»

http://www.geocities.com/dariushsajjadi/farsimaterial/dard.bidardi.html

متعاقباً طی مقاله « استغاثه دوم خرداد» منتشره در هفته نامه جامعه مدنی (5/آذر/79 ـ چاپ تهران) نيز در نقد نوسانات سینوسی قلم و بیان آقای ابراهیم نبوی آورده بودم:

« سوء تفاهم ناشی از این بحث ، مذموم تلقی شدن قهرمان در شاكله مناسبات سیاسی ـ اجتماعی است در حالی كه عرصه اجتماع بی نیاز از قهرمان نیست . آنچه كه به قهرمان بار منفی می دهد مذمومیت عَرَضی است و نه ذاتی. قهرمان به ذات خود نه تنها ضد ارزش نیست بلكه بواسطه تأثیرگذاریش بر قابلیتها و استعدادها و انگیزه های خرد جمعی ، توان مضاعفی را برای هدایت پتانسیلهای اجتماع در اتمسفر جامعه رها می كند.آنچه كه در رویكرد قهرمان خواهانه كراهت آمیز است مسئولیت گریزی شهروندان و احاله همه مسئولیتها به قهرمان است همين امر مانع از نهادینه شدن مناسبان شهروندی شده و تحولات سياسی ـ اجتماعی را قائم به شخص می نمايد بقسمی که جامعه با ظهور قهرمان تهییج و با افولش مأیوس می شود. این همان بلیه ای بود كه پس از رحلت پیغمبر اسلام به بخش هائی از جامعه جوان مسلمین آسیب رساند تا جائیكه علی ابن ابیطالب هشیارانه ایشان را مخاطب قرار داد كه: اگر محمد (ص) را می پرستید او مرده است و اگر خدای محمد را او نمرده و نزد خدای خویش مأواء گزیده!

تلقی توده ها از قهرمان چنانچه منبعث از مسئولیت گریزی خود و تقدیس گرائی قهرمانشان باشد، چنین تلقی ای خالق قهرمانی «شور آفرین» بوده و چنانچه این تلقی برخاسته از بیعت پذیری آگاهانه و بالغانه توده ها با آرمانها و اهداف قهرمانشان ، چنین رویكردی خالق قهرمانی «شعورآفرین» است .

قهرمان «شورآفرین» ، احساس مردمش را متأثر می كند و قهرمان «شعورآفرین» پندار ایشان را. مرجع ظهور قهرمان ، نیاز شورمندانه یا شعورمندانه قهرمان خواهان است. جوامع انسانی بر اساس نوع نیاز خود قهرمانانشان را تعریف و مطالبه می كنند.

همچنانكه تلقی شورآفرین از قهرمان در تفكر شیعه «علی ابن ابیطالب» بزرگترین قهرمان دینی خود را در شمای جنگآوری و شمشیرزنــی و خیبــركنی اش می فهمد و تلقی شعورآفرین ، علی (ع) را در فصاحت و بلاغت و عدالت مستتر در نهج البلاغه»

http://www.geocities.com/dariushsajjadi/farsimaterial/fail.tobeh.html

 

در پايان تـنــــها به ذکر اين نکته اکتفا می کنم که همه حرف اينجانب در پاسخ اخير خود به آقای داد مستتر در اين مطلب بود که قواره قهرمان بايد متناسب با قامت انسان باشد. فرآيند قهرمان بازی بدون برخورداری از بنيانهای شخصيتی و اجتماعی و سياسی تنها خودآزاری و مستهلک کردن محرکه های اجتماعی است همچنانکه نمی توان جدال با گربه را برای شيفتگان خود مصاف با شير القاء کرد تنها به اين نيت که خود را شيرافکن بناميم!

 

داريوش سجادی

9/10/81

آمريکا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همچنین نگاه کنید به مقاله « نقش قهرمان و اَبَرمرد در جامعه مدنی» قابل دسترس در آدرس:

http://www.geocities.com/dariushsajjadi/farsimaterial/Abarmard.html

 

 

Hosted by www.Geocities.ws

1