جابلسا : پايگاه اطلاع رسانی فن آوری اطلاعات و ارتباطات

 

About Links Articles World Iran Home

 

 

Home > Articles > Article

 

منبع: IRANSCOPE - نويسنده: سام قندچی - تاريخ: 31 شهريور 82

 

عدالت اجتماعی و انقلاب کامپيوتری

چهارده سال پيش در 1989 من مقالهای نوشتم تحت عنوان "تئوری ارزش ويژه" و در آن نوشته موضوع عدالت اجتماعی را در اقتصادهای متکی به دانش تمدن نوين، مورد بررسی قرار دادم. در واقع تئوری اقتصادی من در باره اقتصاد نو، بر ارزيابی من از تحولاتی است که عموماً انقلاب کامپيوتری خوانده ميشوند، و من در مقياس تاريخی در 1985 در مقاله ابزار هوشمند، اين تحولات را آغاز تمدن نوينی خواندم، که یا توان جديد بشر در توليد ابزار هوشمند امکانپذير شدهاند.

 من به تفصيل در 2002 درمقالهای درباره سوسياليسم نشان دادهام که سوسياليسم نيز همچون سرمايهداری، در پاسخ به معضل عدالت اجتماعی قرن 21 ناتوان است، و سالها پيش در 1989، در نوشتهای تحت عنوان viewpoint، خاطرنشان کردم که مسأله عدالت اجتماعی میبايست در چارچوب تغييرات ساختاری که در سطح گلوبال در حال شکلگيری است طرح شود و نه به صورت مجزا در سطح محلي. و جريان ارتجائی ضدگلوباليسم کوششی لودايت وار Luddite، برای حل معضلات حال، از طريق باز گشت به "بهشت" تخيلی گدشته است.

 جريان چپ همانقدر از حل اين مهم عاجز است که جريان راست و اين دو نه تنها راهحلی برای مسأله دموکراسی در تمدن نوين ندارند، بلکه آنگونه که در زير توضيح میدهم اين دو انديشه از درک معضل عدالت اجتماعی در جامعه فراصنعتی نيز عاجزند.

 در 1989 زمانی که من درباره معضل عدالت اجتماعی در قسمت چهارم مقاله تئوری ارزش ويژه بحث کردم، اين موضوع در محافل سياسی مورد توجه نبود. آنها که از توسعه سريع تکنولوژیهاي نو سرمست بودند، چنين معضلی را جدی نمیگرفتند، و تصور میکردند پيشرفتهای جديد بطور اتوماتيک مسدأله عدالت را هم حل میکند. از سوی ديگر آنهائی که نظير سوسياليستها کماکان دنيا را از ديدگاه پاراديم صنعتی مینگريستند، موضوع عدالت را نيز کماکان در چارچوب ارزش اضافی توليد صنعتی میديدند، و پديده جديدی که من در نحوه پاداش برای ماحصل آنچه کار دانشی خوانده میشود میديدم برايشان بيگانه بود. نگرش آنها مرا به ياد کسانی میانداخت، که در آغاز اروپای عصر صنعت، نيازی به سخن از نيروی کار صنعتی جديد نمینميديدند، و فکر میکردند مسأله عدالت مسأله دهقانان است.

 اگر نخستين بحرانهای جامعه صنعتی لازم بود تا نياز به طرح موضوع عدالت اجتماعی درک شود، و نخستين اتحاديههای کارگری در پاسخ اين نياز شکل گيرند، امروز نيز نخستين بحران جدی توليد فراصنعتی در سيليکان ولی Silicon Valley کاليفرنيا در آمريکا، مسأله عدالت اجتماعی را برای توليد نو، طرح کرده است. همچنين بيشتر و بيشتر آشکار میشود، که همانقدر که طرح موضوع عدالت برای کارگران صنعتی با موضوع عدالت برای دهقانان تفاوت چشمگير داشت، طرح موضوع عدالت اجتماعی برای مولدين دانش با مسأله عدالت برای کارگران صنعتی تفاوت اساسی دارد.

 من در همان مقاله "تئوری ارزش ويژه" در 1989 نشان داده بودم که معضل اصلی عدالت اجتماعی در تمدن نوين مربوط به نحوه پاداش نتيجه کار حرفههای جديد است، که آنچه «بهترين» است و يا «تصور» شود بهترين است، پاداش همه کارهای مشابه را میبلعد. پاداش محصول کار موسيقیدانان در طی قرون اينگونه بوده، اما نويسندگان و موسيقیدانان همواره گروه کوچکی بودند و معضل نحوه پاداش ثمر کار آنان موضوع مهم جامعه نمیشد. وليکن مولدين دانش، بخش عظيم مولدين جامعه فراصنعتی هستند. در نتيجه موضوع عدالت اين جامعه اساسأ نه در مرحله توليد manufacture، بلکه قبل از آن طرح است، يعنی زمان انتخاب يک محصول انديشه، مثلاً زمان پذيرش يک ASIC layout از طرف چند مشتری تعيينکننده.

  يک موسيقیدان که مليونها کپی از نوار آهنگش فروش میرود، بخش اصلی منفعت آهنگسازان مشابه را تصاحب میکند، هرچند شرکتی که حق فروش آهنگ او را دارد، در پروسه صنعتی توليد "ارزش اضافی" بدست میآورد. اما بقيه موسيقیدانان که در رنجند و احساس "استثمار" میکنند، احساس بهتری نداشتند اگر سرمايهدار تمام فروش موزيک بیخريدار آنها را به ايشان میداد. حتی سرمايهداری که آهنگ همکار موفق آنها را پخش میکند "استثمارگر" اينان نيست. هرچند همکار موفقشان گهگاه از قراردادهايش مینالد، وی نيز ابداً احساس استثمار نمیکند. در واقع همکار موفق آنهاست که محصول کوشش کل گروه اجتماعی آنها را تصاحب کرده است، چرا که کار وی بهتزين است، و يا پذيرفته شده است که بهترين است، و در اينگونه توليد همانطور که در بخش اقتصادی مقاله ارزش ويژه به تفصيل توضيح دادهام، پاداش بر مبنای ميانگين نبوده، بلکه بر مبنای بهترين است.

 همين نکته درباره بازی در فيلم سينمائی، نوشتن کتاب، طراحی نرمافزار و سختافزار کامپيوتر، طراحی معماری، بازی در تيمهای فوتبال و بسکتبال حرفهای، و امثالهم صادق است. بخاطر تسهيل بحث بيائيم مدل کارگر - سرمايهدار را استفاده کنيم. اگر کارخانهای با 1000 کارگر داشته باشيم و بهترين کارگر معادل 800 کارگر حقوق بگيرد و بقيه اصلأ حقوق نگيرند، آيا ديگر موضوع عدالت مربوط به سرمايهدار است که ارزش اضافی را پرداخت نمیکند، يا سوپرکارگر "superworker"، که "مشروعاً" حقوق 800 کارگر را تصاحب کرده؛ و درصد کوچکتر از آن را به صورت "ارزش اضافی" به صاحب کارخانه میدهد.

 نجار دوران اقتصاد کلاسيک ميز را ارزانتر يا گرانتر؛ نسبت به هزينه ميانگين توليد میکرد. وليکن تابلوی لبخند ژوکوند میليونها برابر هزينه کاغذ و مرکب و کارمزد داوينچی ارزش دارد، حتی اگر سخاوتمندترين صاحبکار، لئوناردوداوينچی را استخدام میکرد. از سوی ديگر هزاران کار هنری، ارزششان از کاغذ و جوهری که بکار بردهاند کمتر است و به دور ريخته میشوند. ناشرين هر ماهه هزاران کتاب جلد مقوائی hardcover را به دور میريِزند. اينها انتخاب بهترين، و نه انتخاب معدل در اين عرصههاست. 99 تا از 100 کتاب درسی مقاومت مصالح بايستی "مشروعاً" خدف شوند و يکی انتخاب، و آن يکی تا سالها، در صدها هزار نسخه منتشر خواهد شد و هزاران دلار درآمد خواهد داشت در صورتيکه 99تای بقيه بدور ريخته شده و نويسندگانش درآمدی از کار خود کسب نخواهند کرد.

 نويسنده يک رمان موفق، پس از انتشار جلد مقوائی، حق طبع و نشر کتاب جلد کاغدی، کتاب - نوار، تئاتر، فيلم سينمائی، ويديو، و غيره را سال پس از سال میفروشد. در چنين حالتی ديگر بیعدالتی به دليل صاحبکار نيست، حتی ديگر در محيط کار صنعتی نيست. بیعدالتی در اصول اخلاقِی حاکم بر نحوه پاداش کارهای خلاق در جامعه نهفته است چرا که در درون گروههای خلاق الزامی وجود ندارد که مولف آن يک کتاب درسی موفق، تعهدی نسبت به زندگی مولفين 99 کتاب شکستخورده داشته باشد.

 درست است که همين مسائل پاداش عادلانه درباره حرفههای خلاق، در قرون وسطِی نيز میتوانست گفته شود، اما تفاوت در سرعتی است که امروزه کارهای مختلف حذف شده، و "بهترين"ها تعيين میشوند (اسکار، پوليتزر، گرمی، ...)، و مهمتر آنکه در توليد فراصنعتی کارهای خلاق نظير طراحی نرمافزار و سختافزار بخش اصلی توليد جامعه را تشکيل داده، و نظير نويسندگان جوامع گذشته، قشر کوچکی با اهميت ناچيز اقتصادی نيستید.

 امروزه در سيليکان ولی Silicon Valley کاليفرنيا میتوان بسياری موردهای مشابه مثالهای بالا يافت. بسياری مهندسين سختافزار و نرمافزار که نتيحه کارشان بهترين بوده و يا بهترين قلمداد شده، بليونر شدهاند و آنها که نتيجه کارشان بهترين نبوده يا به مثابه بهترين تلقی نشده، با فقر دست به گريبانند. در نتيجه معضل عدالت اجتماعی برای اينان در سکتور صنعتی نيست، يعنی مسألهشان اين «نيست» که manufacturer ثمره فکر آنها را ساخته و فروخته و فقط سهم کوچکی از سود را به آنها داده است، بلکه همکار موفق آنها است که ثمره کار کل گروه اجتماعیشان را تصاحب کرده است. البته برای محصولاتی که موفق میشوند، نظـير يک آهنگ موفق، مسأله عدالت در توليد صنعتی نوار يا ويدئو، مثل توليد صنعتی در گذشته، وجود دارد، هرچند اصل موضوع عدالت اجتماعی برای مولدين دانش و کارهای خلاق، در آن بخش نيست، و به آنچه من ارزش ويژه ناميدم بستگی دارد.

 بنظر من کسانی که به کارهای خلاق اشتغال دارند سازندگان اصلی تمدن آينده بشرند و معضل عدالت مسأله مرکزی کيفيت جامعه آينده ماست. و ليکن از انجا که مسأله فیمابين همکاران حرفهای است، و نه بين طبقات متخاصم احتماعی، شناسائی مسأله مشکلتر شده است. به نظر من پاداش بر مبنای نياز welfare state نيز حل اين مشکل نيست، چرا که «قصد» را برای پاداش به رسميت نمیشناسد. نياز يک نقاش گمنام برای رقابت با پيکاسو، فقط غذا و خانه نيست به ويژه اگر در بنگلادش زندگی کند.

 اختلاف بين يک کارخانه کفشدوزی پيشرفته و يک کارخانه متوسط و يک کارخانه توسعهنيافته آنقدر زياد نيست، و آنکه بالاتر از متوسط است سود ويژه میسازد اما خيلی زود بقيه بالا آمده، و توازن در ميانگين جديد ايجاد میشود. اما تفاوت يک نوار موسيقی که فروش نرود و يک نوار hit پرمشتری که ميليونها فروش میرود با قانون ميانگين قابل توضيح نيست و همانگونه که به تفصيل در مقاله اقتصادی نوشتم با تئوری ارزش ويژه قابل تبيين است.

 آنچه از نطر اجتماعی آشکار است اين است که هيچ قانونی وجود ندارد که سراينده نوار hit پرمشتری را موظف کند که برای رفاه افراد ديگر حرفه خود مالياتی بدهد. در واقع وی همانگونه ماليات میدهد که اگر پولش را در صنعت يا سهام يا املاک کسب کرده باشد، و تخصيص پول به بنيادهای موسيقی رابطه‌ای با درآمد ستارگان معروف موسيقی ندارد.

 در اخلاق و قانون جامعه صنعتی به درستی اينگونه فرض شده که صاحب کارخانه برای رفاه و امنيت اجتماعی کارگران بايستی ماليات بپردازد، و چنين انتطاری امروزه بمعنی "محدود" کردن آزادی تلقی نمیشود. وليکن گرفتن ماليات از اعضاء پردرآمد يک حرفه، بنفع اعضاء کمدرآمد را، عرف و قانون هنوز نپذيرفته است.

لازم است در پايان ذکر کنم که مسأله عدالت اجتماعی برای کارگران صنعتی، که با توسعه فراصنعتی کار خود را از دست میدهند و نياز به آموزش حرفههای جديد دارند، نيز بحشی از واقعيت دوران کنونی است. اگر جابجا شده، به بخش فراصنعتی بپيوندند، عدالت اجتماعی در سيستم فراصنعتی ارزيابی میشود همانطور که در اين مقاله بررسی کردم، و ليکن مسأله عدالت اجتماعی تا آنجا که در توليد صنعتی هستند، نظير گذشته در چارچوب جامعه صنعتی تبيين میشود. همچنين موضوع آلترناتيوهای رفاه اجتماعی و تجديد آموزش حرفهای، برای کمک به شاغلين و بيکاران سکتورهای صنعتی و کشاورزی، در دوران تحول به جامعه فراصنعتی، موضوع اين نوشته نبوده، و در جای ديگر در آن باره نوشتهام، و مقاله جيمز البس نيز طرح جالبی برای آلترناتيو سيستم دولتی رفاهی welfare system برای جامعه فراصنعتی است که میتواند پايگاه غيروابسته به دولت را برای چنين پروژههای تجديد آموزش ايجاد کند.

 

منبع: IRANSCOPE - نويسنده: سام قندچی - تاريخ: 31 شهريور 82

 

BACK TO ARTICLES | BACK TO TOP

Home | Iran | World | Articles | Links | About

Contact | Instant Message | Feedback

This website is optimized for Microsoft Internet Explorer

All external sites will open in a new window

Copyright © 2003 Jabolsa.com | Copyrights | Privacy Policy

Hosted by www.Geocities.ws

1