جابلسا : پايگاه اطلاع رسانی فن آوری اطلاعات و ارتباطات

 

About Links Articles World Iran Home

 

 

Home > Articles > Article

 

منبع: شرق - نويسنده: محمد رهبر - تاريخ: 9 شهريور 82

 

گزارشی از چت و دنيايش

آينه را خاموش می‌کنيد

ساعت 3 نصف‌شب است. مثل نسيم بای‌سکل‌ران به مدد چوب کبريت خودتان را روی صندلی نگه داشته‌ايد، مونيتور نور را می‌پاشد توی صورتتان که خواب نرويد.

هی! نخواب يک نفر ديگر جوابتان را داد asl، برای هزارمين بار خودتان را معرفی می‌کنيد؛ مرد هستيد بلانسبت، سنتان را پايين می‌آوريد تا طرف درنرود و می‌نويسد «U»؛ يعنی: اسم، فاميل، سن، جنس و... همه‌اش در همين «U» مستتر است، مخابرات به کمک‌تان می‌آيد، ديس‌کانکت می‌شويد، سقوط می‌کنيد روی ميز و خوابتان می‌برد. در خواب دوباره کانکت می‌شويد. «asl».

 

دزد دريايی رفته است

کسی جوابتان را نمی‌دهد، وارد «روم» می‌شويد، يک سلام مفصل می‌کنيد.

«سلام به همه بچه‌های بامعرفت»؛ «يکی به من PM بده مردم بابا»

چند دقيقه بعد با دنگ‌دنگ از جايتان می‌پريد، اين يعنی يک نفر صدايتان را شنيد، سلام می‌کند و بعد asl، تا می‌گوييد m (يعنی مرد، مذکر، نر، نيمه دوم) می‌گويد: BY (يعنی اينکه با m حرف نمی‌زند). می‌مانيد معطل که مرد بودن مگر گناه است، مثل اينکه در يک جزيره نشسته‌ايد و پشت سرتان يک کوه بطری است که باز می‌کنيد و پيام sos را جا می‌دهيد و می‌اندازيد وسط دريا، بلکه آن دورترها يک نفر بگيرد و باز کند و راهش را کج کند سمت جزيره تنهايی‌تان، مگر نه اينکه چت حکايت تنهايی آدم‌هايی است که جان به لب شده‌اند تا با يکی حرف بزنند، حتی يک کلمه.

«دينگ‌دينگ»، جواب بده اسم آی‌دی‌اش را گذاشته دزد دريايی، مثل مرغ ماهيخوار منقار می‌زنی به کيبرد؛ سلام؛ خوبی؛ تعارفات ايرانی سرمی‌گيرد، طرف (m) هست، خوب با اين آی‌دی که دارد انتظار داشتی پری دريايی باشد؛ می‌گويی که خبرنگاری و داری از چت گزارش می‌نويسی، می‌خندد، يکی از همين صورتک‌هايی که تا بناگوش باز است و آدم را ياد رفسنجان و پسته‌اش می‌اندازد، برايت فرستاده؛ شروع می‌کنی به پرسيدن:

- چند ساعته که داری چت می‌کنی؟

- از ساعت 12 شب ميام تا پنج صبح

- اَاَاَ، کی از خواب بلند می‌شی؟

- 8 صبح

با خودت فکر می‌کنی اگر اين وقت را گذاشته بود روی هر چيزی غير از چت، تا حالا ابن سينا شده بود و يا شايد هم اگر ابوعلی در روزگار ما بود تا صبح چت می‌کرد و می‌شد يکی مثل ما.

ديگر جواب نمی‌دهد، آژير می‌زنی، الو می‌گويی، مثل اينکه رفته، مطمئناً الان دارد با يک نفر ديگر چت می‌کند. بايد عادت کنی در چت همه چيز لحظه‌ای است؛ دوستان آنی. همه چيز گذراست و فانی، مثل کفی که روی موج است، می‌آيد و نيامده محو می‌شود، دزد دريايی رفته است.

 

عزرائيل، دولت مستعجل، اسپاگتی آبی

بالاخره بايد يک روم پيدا کنی و داخلش شوی. از ياهو مسنجر وارد فايل آسيا می‌شوی. يک دفعه يک عالمه روم ايرانی جلويت سبز می‌شود. 60تايی هست. با انواع و اقسام اسم‌های خوب و بد، معلوم هست که دست‌ساز است، هر کس يا گروهی آمده و نامی را حک کرده تا اهلش بيايد، از روم‌های مستهجن و غيراخلاقی که کم نيست، می‌گذری و می‌رسی به روم‌هايی که اسم‌های بامزه‌ای دارند.

25 ساله‌هايی که امشب تنها هستند؛ زير 3 سال بياين شوکولات؛ خانواده‌داران، اطاق ارواح؛ آقايون وارد نشوند که کلی از آقايون داخلش به سير و سياحت مشغولند و اين يکی خيلی بامزه است: دخترهای دم‌بخت. وارد می‌شوی همان دم‌در نوشته‌اند بادابادا مبارک بادا. نازی فوق‌ليسانس حقوق را ملاقات می‌کنی برای سرگرمی چت می‌کند، می‌گويد چت برايش يک مرض و عادت شده، اعتراف می‌کند که هر روز نمی‌آيد، اما دروغ می‌گويد خودتان هر شب ديده‌ايد که روشن است.

می‌گويی يک سئوال حقوقی داری:

- بپرس

- فکر می‌کنی عقد ازدواج با موافقت طرفين توی همين چت جاری می‌شود؟

يکی از همان خنده‌های مجازی را تحويلتان می‌دهد.

از روم می‌آييد بيرون، مطمئن هستيد که بختتان گره‌اش به اين راحتی‌ها باز نمی‌شود، يادتان باشد که نوشتن به الفبای فارسی در چت افت دارد، بايد فينگليش بنويسيد با الفبای انگليسی و دستور زبان فارسی، اما شما پايتان را می‌کنيد توی يک کفش و فارسی می‌نويسيد، ناسيوناليست نيستيد، تايپ فارسی بلد هستيد و انگليسی را مثل لاک‌پشت می‌زنيد، به همين خاطر مصاحبت چند نفری را از دست می‌دهيد؛ عيبی ندارد اينجا با از دست دادن چيزی را از دست نمی‌دهيد. همه برای شما مثل هم هستند يک تساوی بی‌شکل حاکم است. با شخص‌های بی‌شخصيتی طرف هستيد، رسم اين است که کسی در چت از نام خانوادگی استفاده نمی‌کند، يک آزادی بی‌حدوحصر آدم‌ها را برگردانده به قبل از زايش، می‌توانند نام خودشان را انتخاب کنند و حالا شايد آی‌دی‌ها با آدم‌ها بيشتر قرابت داشته باشند تا نام‌های خانوادگی، آی‌دی‌ها با حساب و کتاب انتخاب شده. روانشناس که باشی کلی چيز دستگيرت می‌شود، نيستی و چيزی نمی‌فهمی، فقط آی‌دی‌ها را پشت هم هجی می‌کنی:

عزرائيل (از اين می‌ترسی)، دولت مستعجل (با اين يکی حرف می‌زنی و می‌فهمی که از حافظ چيزی نمی‌داند) اسپاگتی آبی (فقط فينگليش می‌‌فهمد)، کلنگ 173 (می‌گويد اسمم همين است می‌خواهی بخواه می‌خواهی نخواه) و پرنسس (که هر چه PM می‌دهی جوابت را نمی‌دهد.)

 

من نيستم پس هستم

چقدر دوست داشتی نامرئی باشی و حالا چت اين کار را با تو می‌کند. غيبت می‌کند در پشت مونيتور و پس فيبرهای نوری و تبديلت می‌کند به يک آی‌دی. می‌توانی 20 سال جوان شوی، زن شوی، مرد شوی، ليسانس داشته باشی، دکتر، مهندس، همان شوی که می‌خواستی، بچه جردن، زعفرانيه و نازی آباد. می‌گويی نه اينها يعنی دروغگويی، خودت جواب خودت را می‌دهی اين دروغ نيست، در اين دنيای مجازی کسی توقع حقيقت را ندارد. يکی پشت خط آمده. آی‌دی‌اش را می‌خوانی: «برکه». می‌پرسی چه قيافه‌ای دارد میگويد چه فرقی می‌کند تو که به هر حال نمی‌بينی.

مثل يک فيلسوف سرت را می‌خارانی. می‌گويی تصورش مهم است، تو در تصور منی و اين تصور حقيقت دارد. می‌گويد با حقيقت فرق دارد.

می‌زنی به حرفش، چندان فرقی هم ندارد. ما با تصوراتمان زندگی می‌کنيم چه کسی می‌گويد که من می‌توانم با دنيای بيرون ارتباط داشته باشم، اگر دقت کنيم، می‌بينيم ما دنيای درونمان را ريخته‌ايم بيرون. ما با تصوراتمان زنده‌ايم و من تصور می‌کنم که تو چشمت سياه است و اين حقيقت است.

مطمئن باشيد با اين حرف‌های صدتا يک غاز طرف شات‌دان شده و رفته و در دلش گفته اين از يک ديوانه‌خانه فرار کرده است.

 

حافظه تاريخی صفر

ممکن است کسی را آزرده باشيد، مطمئن باشيد آن طرف شما را هيچ وقت از ياد نمی‌برد حتی اگر ببخشيد. اما در اين جا که شما هستيد همه خاطرات می‌تواند به فراموشی سپرده شو د، می‌توانيد هر کسی را خواستيد آزار دهيد و يک بار ديگر با آی‌دی جديد به سراغش برويد و اين بار بهترين دوست دنيا شويد، حافظه تاريخی اينجا صفر است، بيگانگی همه را بی‌آزار کرده، آزار کار آشناها است، متأسفيد از اينکه تکنولوژی دارد بيگانه‌زدايی می‌کند، وويس و وب آمده است و اين فضای مه‌آلود را شفاف می‌کند اما هنوز می‌توان يک چت سنتی کرد، هنوز می‌شود صداهای حقيقی را نشنيد و تصاوير واقعی را نديد.

 

تمرين بی‌اعتمادی

دنيا پيشرفت کرده ديگر کسی به کسی اعتماد ندارد. می‌توانيد مطمئن باشيد طرف دروغ می‌گويد و اگر صادقانه رفتار کنيد سرتان کلاه می‌رود. کافی است با صداقت رفتار کنيد. دلتان را سفره کنيد و از حال و احوالتان بگوييد حتی قرار بگذاريد تا فرشته نجات را ببينيد، کار و زندگيتان را رها می‌کنيد و می‌رويد سر قرار، فکرش را هم نمی‌کنيد؛ فرشته نجات تبديل شده به همکار عزيزتان، برايتان دست می‌زنند و صادقانه می‌گويند که دستتان انداخته‌اند.

بايد يادتان باشد که اينجا دنيا مجازی است و برای همين است که شيرين است و شايد اگر واقعی شود تلخ‌تر از تحمل ذائقه شما باشد.

 

معتاد می‌شويد

اعتياد تنها سيگار نيست، می‌شود به دل ندادن به لحظه‌ای ماندن به نماندن هم اعتياد پيدا کرد، شما می‌توانيد با ده‌ها و صدها نفر حرف بزنيد و کسی را نشناسيد، می‌توانيد ساعت‌‌ها بنشينيد و ثانيه‌ها را بکشيد، شما می‌توانيد به راحتی تنهايی‌تان را با ديگران پرکنيد، ساعت سه نصف‌شب است، چشم‌هايتان می‌سوزد، می‌رويد آبی به صورت بزنيد، خودتان را در آينه می‌بينيد، با کدام آی‌دی آمده‌ايد، چهره‌تان را به جا نمی‌آوريد، زن شده‌ايد، مرد شده‌ايد، 20 ساله، 30 ساله، شده‌ايد يک آدم مجازی، می‌ترسيد آينه را خاموش می‌کنيد.

 

منبع: شرق - نويسنده: محمد رهبر - تاريخ: 9 شهريور 82

 

BACK TO ARTICLES | BACK TO TOP

Home | Iran | World | Articles | Links | About

Contact | Instant Message | Feedback

This website is optimized for Microsoft Internet Explorer

All external sites will open in a new window

Copyright © 2003 Jabolsa.com | Copyrights | Privacy Policy

1
Hosted by www.Geocities.ws