جابلسا : پايگاه اطلاع رسانی فن آوری اطلاعات و ارتباطات

 

About Links Articles World Iran Home

 

 

Home > Articles > Article

 

منبع: ir.mondediplo.com - نويسنده: Serge HALIMI - برگردان: ش.ا. شراره - تاريخ: اوت 2003

 

زمانی که نشريات هنوز در آمريکا زنده بودند

 

تمرکز در صنعت رسانهای و رقابت برای به جنگ آوردن بخش بزرگتری از بودجه تبليغات، نقش رسانهها را در انجام وظيفه انتقاد اجتماعیشان هر روز بيشتر تصادفی میکند. آنها امروزه خود را وقف موضوعات سطحی و بحثهای ساختگی میکنند و بیوقفه ستايشگر فرهنگ مصرف هستند. اين وضعيت برای سهامداران اين نشريات کمتر مزاحمتآور است تا انتشار گزارشاتی درباره عملکرد رسوای آنها.

 

آنجائی را بکاويد که به شما میگويند. در سال ١٩٩٠، روزنامههای آمريکا بیصدا از کنار افتضاح صندوق پسانداز ملی، پرهزينهترين ماجرای حيفوميل پول دستگاه دولتی در تاريخ آمريکا، گذشتند(١). چند ماه بعد، در بحبوحه جنگ خليج فارس اين نشريات به بلندگوی تمام عيار دروغهای نظامی ساخته و پرداخته پنتاگون تبديل شدند.
آنجائی را بکاويد که به شما می
گويند! در سال ٢٠٠٠ روزنامههای آمريکا کوری خود را در همخوانی، با سرور ستايشآميز برای شرکتهای بزرگی چون انرون که تابع مواضع قانونی نبودند، به اثبات رساندند. سه سال بعد، در زمان تسخير عراق مجددا به خود آمده و به "وغ وغ ساهاب" سخنان رسمی در باره «سلاحهای کشتارجمعی » پنهانی، تبديل شدند(٢).
" چشم
بندی" در مقابل رفتار غيرقانونی قدرتمندان، ياوهگوئی درباره طرحهای قدرتهای حاکم، اين است روزنامهنگاری معاصر.
وقتی «سگی کسی را گاز می
گيرد»، اتفاقی که هر روز میافتد، اين يک خبر نيست، در عوض اگر کسی سگی را گاز بگيرد، اين يک خبر است" . اگر چه اين فرمول در تمام مدارس روزنامهنگاری تدريس میشود، اما رسانهها به آن توجهی ندارند. هيچ گاه مسئله گرما در تابستان، راهبندانهای آخر هفته و برف در زمستان، تا اين اندازه فضای تلويزيونها و راديوها را به خود اختصاص نداده بود. در عوض ، زندگی مردم عادی، استثمار و مبارزه روزمره آنها بکلی از صحنه رسانهها محو شده است.(٣)
اما هميشه اينگونه نبوده است. در گذشته، روزنامه
نگاران بجای کپی کردن اطلاعيههای مطبوعاتی شرکتهای بزرگ و فاکس دادستانی و دستگاه انتظامی، میتوانستند درباره استثمار و مبارزه روزمره مردم عادی سخن گويند. در آمريکا، اين دوران طلائی «ماکريکينگ» (Muckraking) ناميده میشود که از ترکيب «ماک» به معنی انبوهه و «ريک» به معنی وسيله بهم زدن به قصد کاوش بوجود آمده است. قلم همچون ابزاری با کاوش در انبوهه بهم چسبيده واقعيات پايينترين اقشار، رد پای عملکرد بالادستان جامعه را میيافت.
چنين روزنامه
نگاریای؛ در کشوری که هانری جيمز آن را يک قرن پيش چنين توصيف میکند: «بهشت عظيم غارتگران، مملو از گياهان مسمومی که عطش پول را به وجود میآورند» ، کار بسياری برای انجام دادن داشت.
صد سال گذشته است، زمان چه سريع می
گذرد.
يک روزنامه
نگار، ری استاندارد بکر، در آن زمان به مسئله قطارها میپردازد اگر چه همگی آنها سروقت به مقصد میرسيدند...
در پشت اين قطارها، تراست
ها قرار داشتند: در دسامبر ١٩٠٥ آنها موضوع بررسیای در پنج محور قرار گرفتند که نمايانگر قدرت غيرقابل تصور اين تراستها بود. شرکتهای راهآهن اغلب به بانکهای نيويورک، خانوادههای بزرگ مالی، «بارونهای تبهکار» ، مورگانها و راکفلرها تعلق داشتند. در آن زمان تقريبا همه چيز وابسته به تاسيس ايستگاه قطار و بهای حمل و نقل راهآهن بود: از قيمت توليد گرفته تا تولد و رونق شهرها (مقاله ضميمه را بخوانيد) شرکتهای راهآهن بدين تربيت میتوانستند از گروهی از صنايع حمايت کرده و بعضی ديگر را به ورشکستگی بکشانند، با يکديگر به توافق رسيده و قيمتها را بهتر بالا ببرند، به نمايندگان پارلمان رشوه بدهند تا امتياز و کمکهای مالی دولتی را به چنگ آورند، به خريد و فروش ساختمانی و حسابسازی بپردازند. و همه اينها بدون هيچ خطری، در مقابل آنها دولت کوتولهای بيش نبود که در جيبهايشان جای میگرفت.
قلم زيبا، آموزنده و سياسی ری استاندارد بکر، اين قانقاريای شک را که تمامی يک صنعت را در بر گرفته به تصوير می
کشد. فروپاشی جهانی که در آن «حرف يک انسان» ارزش داشت. او سپس اين چنين نتيجهگيری میکند: «بیشک سيستمی که اين همه فساد توليد میکند در اساس دارای اشکال است». او بدين ترتيب اعتقادش را بيان میکند، دو روئی در سخن ندارد ، موضع میگيرد و برای آن به مبارزه بر میخيزد.
سال بعد قانونی با قصد سامان بخشيدن به وضعيت حمل و نقل راه
آهن وضع میشود. پرزيدنت تدی روزولت با موضعگيری در مقابل شرکتهای سرسخت، آنها را از مواجه با شرايط بدتر محافظت میکند: «اگر شرکتهای راهآهن نفهمند که مخالفت با اين قانون فقط منجر به افزايش فشار در جهت ملی کردن راهآهن میشود، تنها به منافع کوتاه مدت خود انديشيدهاند».
در شرايطی که باد به بادبان سوسياليسم افتاده بود، وجود روزنامه
نگاری به پا ايستاده و ترس از انقلاب موجب شد که سلطهگران علیرغم ميلشان به دمکراسیای هر چند و صلهای گردن نهند و قدرتشان را که تا آن زمان کاملا انحصاری بود، تحت نظارت آن قراردهند.
روزنامه
نگاری که رنج کودکان را به قلم میکشد، طبيعتا به راحتی احساسات را بر میانگيزد. اما ادوين مارک هام نويسنده مقالههای چاپ شده بر روی اين مضمون در کوسموپوليتن (COSMOPOLITAN) در سال ١٩٠٦ قبل از هر چيز يک معلم و يک شاعر است. متاثر از يک تابلوی ژان فرانسوا ميله بنام «مرد شخمزن»، او کاوشی را آغاز میکند در باره سرنوشت اين بزرگ سالان آينده که از هم اکنون حتی در روز ١٤ ساعت کار میکنند. بين سال های ١٨٨٠و ١٩٠٠ اين پديده ٦ برابر میشود: صنعت در رونق است و هر نوع کارگری بدرد میخورد کودکان بدين ترتيب در ميان «غرش کارخانهها»، ناشنوا از فريادهای «آبشارهای ماشينها» است که بزرگ میشوند.

غرق در طرح مسائل اجتماعی
مارک هايم میپرسد: «برای چه حق استراحت، بازی و آموزش را برای کودکان به رسميت نمیشناسند؟ هيچ چيز جز گذران حقير روزمره . اما آيا همه ما بی اين توليد سرسامآور لرزان و عريان خواهيم بود؟ نه، هرگز انبارها تا اين اندازه از آهن و آهنپاره مملو نبوده است».
و همه اين
ها برای چه ؟ «بسياری از سرمايهدارن نيو اينگلند کارخانهها را به جنوب کشور انتقال دادند تا نزديکتر به مزارعه پنبه و منابع آب باشند و اگر چه بازگويی آن شرمآور است، برای نزديکی به کار ارزان جاری از انگشتان کودکان. کارولين جنوبی پارچه کتانی میبافند تا ماساچوست ابريشم به تن کند».
يک قرن بعد، اين جغرافيا تغيير کرده است. تغيير محل توليد ابعاد جهانی پذيرفته است در مورد کارخانه Nike همه در جريان
اند اما وضعيت پژو، سنت گابن، ژنرال الکتريک و ماکی لادورس نيز به همين گونه است. به پاسخگوی تلفنی که به زبان انگليسی تسلط داشته باشد، احتياج داريم، در هند آنها را میيابيم. فرانسهزبان میخواهيم، تا يافتن محلی ارزانتر آنها را در سنگال میيابيم. از مهاجرين استفاده میکنيم که غيرقانونی بودنشان پاسپورتی برای استثمار کردن افزونشان است. از زندان استفاده میکنيم، تا زندانيان همچون کارمندان آژانس، مسافرت ديگران را برنامهريزی کنند.
ادوين مارک هايم ادامه می
داد: «کارخانه، آنچنان که گفته میشود بايد سود توليد کند تا صاحبانشان معترض نباشند. مديران، در بند نظارت هيئت مديره به ناچار نقش ارباب را برای کارگران بازی میکنند. اين همان شلاق بلندی است که در نهايت پشت کودکان را هدف میگيرد . آيا تعجبانگيز که کارخانههای پنبه بين ٢٥% تا ٣٥% (و حتی ٥٠%) سودآوری سالانه دارند؟ بله، اربابان من ، اين چنين است که سودآوری سهام ريشه در سائيدن پشت کودکان دارد." اگر اجازه کار کودکان را از ما بگيريد، به جای ديگری خواهيم رفت". اين تهديد متداول صاحبان کارخانهها و نمايندگانشان در راهروهای پارلمان است. ومتاسفانه ما در تمدنی زندگی میکنيم که چنين تهديداتی مؤثر واقع میشوند».
اين مقاله اگرچه صد سال عمر دارد اما با خواندن آن آدم به ياد مردان سياسی نئو ليبرال دوران ما می
افتد، اين مدافعان پايين آوردن حقوقها برای نجات يک بيماری خيالی: « علاقه فرانسویها به بيکاری» (آلن منک). و چرا به اين ليست روزنانهنگاران باصطلاح اقتصادی را اضافه نکنيم که بر ساحل بورس سعی در حقنه کردن «رفرم»، يعنی عقبنشينی اجتماعی، بنام توسعه، قيمت کار، رقابت و جهانی شدن دارند.
دوران «ماک ريکر» همواره بعضی نام
ها را به ياد می آورد: اپتون سينگر و منظرهای را که از کشتارگاه شيکاگو تصوير کرده بود، جک لندن و « مردم پاييندستش»، اشتاين بک و « کاوشگر سانفرانسيسکو» که تصويرگر شرايط مهاجرين در کاليفرنيا است. کشتارگاه و کارخانه، مهاجرين و مردمپايين دست، مدتهاست که محلهای زندگی روزنامهنگاران را ترک کردهاند. بدليل اهميت درآمد تبليغات روزنامهنگاران آنچنان درگير وضعيت طبقات متوسط بالا شدهاند، که ديگر نشريات مردمی و انقلابی وجود ندارند.
در سال ١٩٦٢ ميکائيل هاونيگون در نشريه «آمريکای ديگر» بدرستی اشاره می
کند: «يکی از مسائل خيلی با اهميت اين است که فقرا ديگر ناپديد شدهاند». بله رسانهها از جمله بدرد اين کار میخورند.
وقتی اشتاين بک تراژدی افراد را به تصوير می
کشيد، همواره تأکيد میکرد که او يک شرايط تاريخی عمومی را بيان میکند: «بعضی از مهاجرين موفق به کشيدن گليم خود از آب میشوند اما بسياری ديگر اين شانس را ندارند. اگر انسانها دزدی میکنند و يا در آنها نفرت از آدمهای سرووضع خوب و مرفه، بوجود میآيد، بیفايده است اگر بخواهيم دلايل آنرا در مشکلات شخصيتی و يا خارجی بودنشان ريشهيابی کنيم».
امروزه به راحتی شانه
ها را بالا میاندازيم و با توجيه وجود «مشکلات اجتماعی» به روزنامهنگاری طبقاتی لعن میفرستيم. اما واقعيت جامعه آمريکا در اکتبر ١٩٣٤ به چيز ديگری شباهت داشت، وقتی که در «نيويورک پست» يکی از چماقدارن صاحبکاران که پس از استخدام ٦٠٠٠ سرکوب گر حرفهای به راحتی اظهار میدارد: "ما ٢٥٠٠ اسلحه و به اندازه کافی فشنگ در اختيارداريم. شکستن اعتصابات تنها يکی از تخصصهای ما است. ما در حال حاضر به دنبال جلوگيری از بروز آن هستيم. و ظيفه ما دادن اعتماد به نفس به کارگران محافظهکار و ضعيف کردن راديکالها و مبلغين است". اين کار هنوز لازم است اما انجام آن به عهده روزنانهنگارن گذاشته است .
قربانی دلالان جان
وتن بودن در سايه مجسمه آزادی از ويژگیهای ديرينه تودههای مردم آمريکا است. در سال ١٩٠٩ يک گزارش ژرژ کيبه ترنر با تيتری تحريکآميز پرده از اين موضوع بر میدارد: «دختران فقير : داستان ساده گسترش نيويورک همچون مرکز جهانی سوءاستفاده از دختران سفيد پوست با همکاری شهرداری شهر». يک کميسيون پارلمانی مسئول تحقيق درباره اين مسئله میشود. جان راکفلر عضو اين کميسيون است. اين امر برای او بهانه است تا مدالهای اخلاق، دستگيری از ديگران و شرکت در امور خيريه را بر سينهاش از نو جلا دهد. شخصی که در يک گزارش ديگر يک خبرنگار جاهطلبی و حرصوآزش به روشنی تشريح شده است.
اين تحقيق بی
شک و اتر گيت زمان خود است و مجموعه گزارشات و مقالات آن از جمله شناخته شدهترين کاوشهای دوران «ماک ريکر» است.
درحاليکه به روزنامه
نگاران عصر ما مرتب خلاصهنويسی توصيه میشود . ايدا تاربل ١٨ مقاله درباره «تاريخ استاندارد اويل» مینويسد که اولين آن در نوامبر ١٩٠٢ و آخرين ١٨ ماه بعد چاپ میشود. او در پايان مقالات چنين نتيجه میگيرد: «آقای راکفلر با استفاده از زور و تقلب به اهدافش رسيده است. به جای اينکه چنين شيوههايی مور نکوهش باشند، هر چه بيشتر مورد تمجيد قرار میگيرند. اين کاملا منطقی است: موفقيت در تجارت را ستايش کنيد، کسانی که همچون مسئولان "استاندارد اويل" به اميالشان میرسند، تبديل به قهرمانان ملی میشوند».
دو سال پيش، نشريات فرانسه غرق در تمجيد از ژان ماری ميسيه(٨) بودند. او بويژه اعتبار مالی را از طريق خصوصی
سازیها و درهمآميزی بانکها کسب کرده بود(٩). در همان زمان روزنامه «Columbia Journalisme Review» از ديگر نشريات آمريکائی سئوال میکرد: «چه کسی امروز نقش ايدا تاربل را بازی میکند، روزنامهنگاریای که همچون سالهای ١٩٠٠ بتواند در باره انحصارات نوين گزارش تهيه کند؟ چه کسی قادراست اين کار را انجام دهد زمانی که "استاندارد اويل"های دوران ما، صاحبان تراستهای رسانهای نيز هستند که ما در آنها کار میکنيم؟».

زيرنويسها:

١- Ellen Hume, “ Why the Press Blew The S&L Scandal, The New York Times, 24 mai 1990.

٢- "NEW YORK TIMES " در اين مورد با ديگران فرق دارد، مقاله (Russ BAKER) در (The Nation) تاريخ ٢٣ ژوئن ٢٠٠٣ بنام (Scoops and truth at the Times) خواندنی است.

٣- تنها در فرانسه در سال ٢٠٠١ ، ٢٥٧ کارگر ساختمان جان خود را از دست دادند و ٩٨٢٩ نفر ديگر معلول شدند. در بالای هرم ساختمانی، (BOUYGUES) قرار دارد که در عين حال مالک اولين کانال تلويزيونی فرانسه است. روزنامه لموند تنها يک مقاله در باره اين مطلب مینويسد. بين سالهای ١٩٩٦ تا ٢٠٠١ در حين ساحتن خطوط راهآهن سريع در جنوب فرانسه ١٠ کارگر جان خود را از دست دادند. در فاصله اين ٥ سال نه لموند، نه TF1 نه روزنامه فيگارو و نه نوول ابزواتور مطلبی در اين باره ننوشتند. ساختمان تونل زير مانش به بهای جان ٩ کارگر انجام گرفت. اما اخبار کانالهای تلويزيون فرانسه اشاره به آن نکردند.

٤- در کتاب زيربخشهای متعدی از مهمترين گزارشات روزنامهنگاری که آمريکا را تغيير داد میتوان يافت. Judith and William Serrin, “ Muckraking! The Journalism That Changed America ”, New Press, 2002, p. 157

٥- Howard Zinn, Histoire populaire des Etats-Unis, Agone, Marseille, 2002, p. 399.

٦- کارخانههايی که برای شرکتهای بزرگ کار میکنند و در مکزيک، کارائيب و آمريکای مرکزی به وجود آمدهاند.

٧- در سال ١٩٩٣، پاتريک داود جيان وزير مشاور در امور آزادیهای محلی در يک گزارش پارلمانی مینويسد: نمیتوان در عين حال از فقر در جهان سوم متاسف بود و در عين حال مخالف آن بود که آنها از فقر به مثابه ابزاری برای توسعه استفاده کنند". او در اينجا يک نقطه نظر رايج در نشريات اقتصادی را تکرار میکند. در اين باره مقاله لموند ديپلماتيک بتاريخ ژانويه ١٩٩٥ به نام (Enfant Roi) را بخوانيد. بنابر آخرين گزارش سازمان جهانی کار، ٢٤٦ ميليون کودک در جهان به کار مشغولند که ٧٣ ميليون آن ها کمتر از ١٠ سال سن دارند.

٨- مديرسابق ويواندی يونيورسال که سال گذشته با افتضاح برکنار شد. مترجم

٩- در واقع بانکهای بزرگ تنها در سرمايه رسانههای مهم دخالت ندارند. روزنامه اکسپرس در گزارشی در ١٠ ژوئيه ٢٠٠٣ افشا کرد که آقای پيرلووالد، مدير بانک کردی ليونه، به شورای نظارت اين نشريه پيوسته است که وظيفه "دفاع از استقلال " نشريه را به عهده دارد.

 

منبع: ir.mondediplo.com - نويسنده: Serge HALIMI - برگردان: ش.ا. شراره - تاريخ: اوت 2003

 

BACK TO ARTICLES | BACK TO TOP

Home | Iran | World | Articles | Links | About

Contact | Instant Message | Feedback

This website is optimized for Microsoft Internet Explorer

All external sites will open in a new window

Copyright © 2003 Jabolsa.com | Copyrights | Privacy Policy

1
Hosted by www.Geocities.ws