گزارشی که در زیر می خوانید قرار بود دراوایل  سال ١٣٨١در  یکی از نشریات معتبر تهران چاپ شود و متاسفانه به خاطر کم لطفی دوستان به چاب نرسید و به عبارتی سوخت!!

با این حال حیفم آمد آنرا برای خواندن علاقه مندان به این موسیقی در این سایت نیاورم.

این گزارش یه استادم برت فورر و دوست عزیزم نادر مشایخی تقدیم می گردد:

 

8 مارس 2002 گراتس پيش از ظهر، دانشگاه موسيقي  :

 



سر كلاس با برت فورر* پروفسور آهنگسازي هستيم.
قطعه memento* ( به ياد آور) براي اركستر كوچك ( به سفارش نادر مشايخي براي اركستر قرن 21) را به همراه آوردم تا او نظري به آن بيندازد و در رابطه با كم و كسري كار تذكرهاي لازم را به من بدهد. خوشبختانه خطر از بغل گوشم ميگذرد! و با تبسمي پر معنا رضايت خود را ابراز ميكند و ميگويد: بايد خوب صدا بده!


مهم اين نيست كه تو، چقدر در رابطه با فرم كار فلسفه بافي كني؛ هيچ چيز از مقابل چشمها يا به عبارتي گوشهاي! تيز او دور باقي نمي ماند!

 

اينجا...! واقعا توي اين رجيستر به اين بمي براي كنترباس mf نوشتي؟ ميدوني چقدرقوي صدا ميده؟همين رو ميخواي؟

 

و تو كه واقعا در اون قسمت،  شروع اون پاساژ رو ازكنترباس به نرمي  مي خواستي؛ بايد با روراستي و شرمندگي به او حق بدهي و با اين حال به اين اشاره كني كه: كنسرت فرداست و براي تصحيح دير شده!

9 مارس 2002 گراتس، بعد ازظهر به سمت وين:


در اتومبيل ادو ميچيچ*؛ رهبر كرواسي و آسيستانت برت فورر در دانشگاه؛ هستيم. با تعجب وخوشحالي درآخرين لحظات قبل از حركت فهميديم كه برت فرور و همسرش هم ما را در اين مسافرت همراهي ميكنند. صحبت با سمينارپروفسور ميهمان؛ متيآس اشپالينگر* آهنگساز آلماني؛ شروع شد و تحسين برت فورراز شيوه تدريس و هدايت كلاس گروهي او. صحبت اصلي سمينار در رابطه با دشواري نوشتن يك شروع براي قطعه موسيقي بود و اشاره به اين مطلب كه در واقع بخشهاي متفاوت يك قطعه موسيقي چيزي به جز شروع هاي متفاوت يا مشابه نيستند كه توسط پل هايي به هم متصل ميشوند. بعد اشاره به تكنيك هاي گسترده سازي توسط الگوهاي ريتميك محدود كرد و نمايش استفاده ازتمهيد تغيير تمپو درجهت دگرگون كردن همان الگوي ريتميك محدود! با مثال هايي از قطعات خودش و رپرتوار كلاسيك
 

 

اين انبوه تبادل اطلاعات را كه غربال ميكردم ياد گفتگوي 4 ساعته خودم با نادر مشايخي افتادم كه به بهانه نوشتن سميناري در رابطه با اپراي ملكوت او در آتليه اش در وين چند سال پيش انجام شد.چيزي كه آهنگسازي مشايخي را از بقيه آهنگسازان معاصر خودش جدا ميكنه همين برداشت ظريف تعريف زمان در موسيقيه كه تكرار را نه به معناي تكرار بلكه به معناي شروع يا خلق لحظه اي كه اگر چه از لحاظ محتوا با شروع قبل مشابهت داره ولي جايگاهش در زماني كه آن اتفاق ميفتد تاثيري متفاوت را به ارمغان مي آورد. به درستي كه به قول پتر آبلينگر نادر آهنگساز ابتداهاست!

به ياد كارهاي برت فورر مي افتم : نوون* براي دو پيانو و اركستر يا اپراي نارسيسوس*. در آنجا هم با مكانيسمي مشابه برخورد مي كنيم .مكانيسمي كه توانايي اين آهنگساز را دركنترل حركت به سكون و برعكس با استفاده از فيلتره كردن الگوهاي ريتميك نواخته شده در هر ساز و متحد كردن اين غربال شده ها در جهت به حركت در آوردن و تسريع روح بياني  موسيقي در آن لحظه يا منجمد كردن زمان وقوع آن لحظه موسيقي؛ به نمايش در مي آورد.
اين انعطاف پذيري در كارهاي برت فورر تا جايي پيش مي رود كه سازها ماهيت اكوستيكي كه بر مبناي آن عادات شنوايي و بصري ما استوار است؛ به كلي از دست ميدهند و ساز به يك مولد توليد رنگ صوتي در مي آيد كه از ذهنيت خلاق آهنگساز آن مترشح شده ونه وسيله اي كه بر اساس ايجاد يك حركت فيزيكي باعث ارتعاش يك سيم يا حركت هواي درون يك لوله صوتي يا ابزاري مشابه آن باشد!!

 

***


 

صحبت به برنامه رهبري ادو ميچيچ با اركستر سنفوني تهران  در ارديبهشت چرخيد و امكانات اركستر سنفونيك كه اينجا او به وضعيت استثنايي اركستر سنفونيك تهران اشاره كرد و به قابليتهاي بالاي نوازندگان اركستر و اينكه از اين اركستر با نظم و پشتيباني رهبراركستري قابل ميتوان انتظار اجراهاي با ارزش هر اثر كلاسيك و مدرني را داشت.

بين نوازنده هاي زهي، نوازنده ويولايي هست كه اكل سازو همچنين نمايش نوازندگي؛ قدرت و شفافيت سازش با نوازنده هاي برجسته اروپايي قابل مقايسه است. منظورش كسي نبود به جز سياوش ظهيرالديني نوازنده چيره دست ويولاي اركستر سنفوني تهران


***

دو ساعت و نيمي را در راه وين بوديم و خودمون را كم كم آماده برنامه هايي مي كرديم كه قرار بود از ساعت هشت      اجرا شود.HÖRGÄNGE شب به بعد در كنسرت هاس وين*(خانه{تالار} كنسرت وين) در فستيوال  
برت فورر بايد  خودش را براي تمرين با نوازنده فلوت براي قطعه اش   spur* (رد پا) كه فردا اجرا ميشد آماده مي كردو ما براي شنيدن آنسامبل سوليست هاي تهران*  به رهبري نادر مشايخي  كه قرار بود قطعاتي را از آهنگسازان اتريشي و آمريكايي اجرا كنند.
و بعد قرار شد همگي ساعت نه و سي دقيقه  به اتفاق به سالن جديد اين  مجموعه برويم وقطعاتي از عليرضا و نادر مشايخي و قطعه اي از من را بااجراي  آنسامبل قرن بيست و يكم* (پايه گذارنادر مشايخي) به رهبري نادر مشايخي گوش كنيم. بالكن طبقه اول سمت چپ جاي ما بود. به اتفاق ادو ميچيچ جايي را براي نشستن انتخاب كرديم.
 



 كمي بالاتر ازما آهنگساز اتريشي و پروفسور هارموني من در دانشگاه موسيقي گراتس برنهارد لانگ* نشسته كه قبل از ورود به سالن كنار باجه او را ديده بودم و براي من كنسرت خوبي راآرزو كرده بود. ذهنيت خلاق وي و علاقه مندي او به استفاده از سيستمهاي رياضي و اتفاقي و همينطور نوشتن قطعاتي بر اساس فلسفه سرعت پل ويرليو* وكتاب تكرارو تفاوت گيلس دلوئس* فرانسوي ، باعث شناساندن  نام او در محافل موسيقي در چند سال اخيرگرديده است.
 
اولين چيزي كه بر روي صحنه توجه آدم را جلب مي كرد طرز چيدن صندلي هاي نوازندگان در كنار هم به شكل نيم دايره اي بود كه از دو سوي گوشه هاي صحنه به هم ميرسيد و تعداد زيادي شنونده ايراني كه با اشتياق رديف هاي مياني سالن را پر كرده بودند.چهره هاي آشنا هم بودند مثل خانم فروغ كريمي نوازنده و مدرس فلوت وآقاي خسرو جعفر زاده محقق موسيقي. نوازندگان وارد شدند. چيزي كه بعد از ورود نوازندگان جلب نظر ميكرد طرز لباس پوشيدن آنان بود. بدون داشتن فرم يكسان و به همان شكل روزمره، به استثناي چند نوازنده كه لباسهاي محلي ايران را به تن كرده بودند.
چيزي كه آشتي نوازنده هاي اين اركستر را با بيان دروني و ظاهري يك اركستر مدرن به نمايش مي گذاشت و حال و هواي آرامي را به حركات و چهره هاي اين نوازندگان ميداد. به همراه نادر مشايخي، سوليست ويولن سل ميشائل موزر وارد شد.


 قطعه اي از كلاوس لانگ* آهنگساز اتريشي با نام  ملكه- كابوي. قطعه آميخته اي بود از سولوي موجز ويولن سل كه  تقريبا در تمام طول قطعه روي سه يا چهار نت  فلاژله روي پايين دسته ويولن سل نواخته ميشد  و گروه بندي هاي متفاوت سازي كه همراه و در جواب با آن اين هارمونيك هاي صوتي را به  مجموعه صوتي نجوا گونه اي، مانند بادي آرام كه  بر فراز كوير نمك مي وزد، تبديل ميكرد.          

كلاوس لانگ آهنگساز جوان اتريشي است كه با بهره گيري از توانايي هايش در نوازندگي ارگ و بالطبع دانسته هاي غني كنتر پوان و همچنين آشنايي با موسيقي شرق دور، به خلق قطعاتي مي پردازد كه تركيبيند از بياني مختصر و موجزدر زبان موسيقايي امروزين و در عين حال  بااستفاده از نسبت هاي زماني حساب شده در تداوم فرم قطعه اش به خلق اتمسفري دست ميابد كه در آن شنونده را نا خودآگاه همراه با خويش به فكر فرو ميبرد . شايد جسورانه بتوان موسيقي وي راچون  يك شعر هايكو وصف كرد يا آن را با از خود بي خود شودن در سماع صوفيان قياس كرد كه اينجا اين شنوندگان هستند كه با اين موسيقي خارج مي شوند!


قطعه بعد از آهنگساز آمريكايي آلوين لوسير* انتخاب شده بود با نام؛ درست پيش از تاريكي؛ براي اركستر ونت  سينوس.
در  هنگام اجرا، دو صوت سينوسي توليد شده توسط الكترونيك از مركز تونال مشخص شده ارتفاع صوتيشان را به سمت بالا و پايين تغيير ميدهند.همراه با اين اصوات سينوسي نوازندگان نت هايي را با ارزش زماني زياد در محدوده اصوات سينوسي ايجاد شده مينوازند. بر اثر يكدست بودن امواج سينوسي، تلفيق دروني ما بين اين امواج صوتي سينوسي و نواختن نوارندگان به طور زنده باعث ايجاد يك ضربان و ريتم قابل شنيدن ميشود كه اين امواج صوتي سينوسي را از شكل ساده صوتي خود به طرح پيچيده صوتي متاثر از تلفيق موسيقي زنده و الكترونيك مي نمايد.

قطعه سنفوني تك صدا- سكوت از ا يوز كلاين* آهنگسازمتوفي فرانسوي قطعه سوم اين كنسرت بود كه براساس يك آكورد كه در تمامي اركستر تقسيم شده بودند نوشته شده بود.آكوردي كه يك نفس توسط نوازندگان حدود بيست دقيقه نواخته ميشود نواخته ميشود وطنين خود را در سكوتي حدودا بيست دقيقه اي تدوام ميدهد. پارتيتور قطعه از يك صفحه تشكيل شده كه درآن تقسيم بندي اين آكورد بين گروه هاي سازي اركستر نمايش داده شده است. در اين قطعه كلاين به معني لغوي و پايه سنفوني در موسيقي قرون وسطي باز ميگردد كه در آن زمان  به معناي مطابقت و هم صدايي را داشته است يا در مفهوم فرعي فواصل مطبوع كامل :فاصله هشتم يا اكتاو،پنجم و چهارم.
 
اجراي درخشان سوليست هاي تهران به رهبري نادر مشايخي و انتخاب هوشمندانه قطعات توسط   وي اين
را اثبات كرد كه اين دستچين نوازندگان اركستر سنفونيك تهران ميتوانند، يا بهتر بگويم مي خواهند؛ به  تجربه هايي در جهت شناخت هرچه بهتر شيوه هاي نوين اجرا دست پيدا كنند. اين خواستن را ميتوان در شيوه اجراي آنها شنيد.
در ابتدا دشواري دور شدن از عادات اجرايي كه طي سالها جزوي از شخصيت نوازندگي آنان شده به آنان احساس بي اعتمادي نسبت به شيوه اجراي جايگزين را مي دهد و انبوه سوالها كه: آيا اين رنگ صوتي كه در ساز من نانواخته باقي مانده بود هيچ ارزش موسيقايي دارد؟ آيا شيوه بيان موسيقي مدرن كه درك آن محتاج برخورد با فلسفه و تاريخ بيش از 100 ساله اين موسيقي را  دارد ميتواند با شنونده من ارتباط برقرار كند؟ در مجموعه يك اركستر؛ ساز من با اين رنگ ناملموس چه نقشي را بازي مي كند؟ آيا اين شيوه اجرا را درست مي نوازم؟ و ...
ولي با وجود اين سؤالها ميتوان ديد كه اين  نوازندگان عدم اعتماد نسبت به چگونگي درك اين نوع موسيقي  را پشت سر گذاشته اند و به مرحله بررسي تاثير گذاري مجموعه صوتي اركستر برروي شنونده ها رسيده اند. بخصوص در اين مرحله ارزش انتخاب قطعات صحيح و هدفمند اينگونه آشكار ميگردد كه براي هر نوازنده فرصت نمايش انفرادي قدرت نوازندگيش در محدوده يك اركستر داده شود. فرصتي كه در قطعه كلاوس لانگ ،آلوين لوسير براي تقريبا تمامي اعضاي گروه مهيا بود و خود محكي بود بر انتخاب نام سوليست هاي تهران . قطعه ايوز كلاين  از اين نظر سنجيده انتخاب شده بود كه كل قطعه روح هماهنگ و هم صداي كل اركستر را به معناي واقعي كلمه به همراهي متمركز با هم دعوت مي كرد. در طول قطعه يك آكورد، فقط يك آكورد ازتمام اركسترشنيده ميشودو تمامي اركستر، متمركز روي اين چهار صداي هستند كه آكورد از آنها تشكيل شده است.

و تمامي اين تمركزها، هم صدايي ها و هم رنگي ها قابل پياده شدن نخواهد بود مگر با همرنگي ، ارزش قائل شدن و درك اين نوع از موسيقي از سوي نوازندگان؛ كه اين مهم  با اجراي درخشان اين گروه و رهبري دقيق و بي پيرا يش نادر مشايخي به وقوع پيوست.

***



بعد از حدود يك ساعت به اتفاق به طبقه زيرين ميرويم تا اجراي قطعاتي از آهنگسازان ايراني را توسط اركستر قرن بيست ويك به رهبري نادر مشايخي در سالن جديد تالار كنسرت وين بشنويم. در هنگام ورود متوجه حضور نادر مشايخي ميشويم كه روي زانو نشسته و برروي لوحه بسيار بزرگي كه در عرض صحنه و مقابل اركستر  پهن شده مشغول نوشتن با قلم ني و مركب ميباشد. صداي تماس قلم با كاغذ شنيده ميشود. با نظمي خاص كه هر چند يكبار با فرو كردن نوك قلم در مركب قطع ميشود و دوباره با نوشتن او ادامه پيدا ميكند. با اين شكل قطعه او با نام موسيقي دل بخواه*  arbitrary music آغاز شد . سالن كه با شنوندگان پر شد نوازنده ها آغاز به نواختن كردند. قطعه گفتگويي بود بين لحظاتي كه صداي نوشتن با قلم به گوش ميرسد و پاسخي كه از جانب نوازندگان به اين مجموعه صوتي با شدت صوتي ضعيف ولي پيچيده داده ميشود. با شناختي كه از كا رهاي نادر مشايخي دارم حدس ميزنم كه با مركبي كردن هر باره سر قلم شروع مشترك يك جمله موسيقي به نوازندگان نشان داده ميشود. از پارتيتورهايي كه من از مجموعه هاي ... +  يك شب نادر مشايخي ديده ام ميتوان حدس زد كه نت نويسي اين قطعه نيز شايد مانند آن قطعات به طور كاليگرافي* يا خط نوشتاري  صورت گرفته است. يعني پارتيتور قطعه وي در اين موارد مانند سياه مشقهاي نستعليق مي مانند كه در آن با توضيحاتي نوازندگان براي نواختن آن راهنمايي ميشوند .اينجا خط؛ رل سمبل يا نمادي را بازي مي كند كه به طور مستقيم ميتواند حتي تانمايش شيوه اجرا كردن آن تكنيك خاص بر روي ساز پيش برود يا به طور ساده تر محدوده ارتفاع صوتي يا ريتميك يا محل ايجاد صوت موسيقي بر روي آن ساز معين را به نمايش مي گذارد. به ياد دارم كه پارتيتور قطعه صد + يك شب نادر مشايخي را ديدم براي صد و يك سنج. پارتيتور كار در نگاه اول براي يك ايراني؛ سياه مشق كلمه سنج بود كه نقطه ها در بالا و پايين حرف سين و ميان ج در طول قطعه جابجا ميشدند و همين جا اين نشان ميدهد كه استفاده از اين سيستم نت نويسي فقط بر حسب اتفاق نيست وبه فراخور ساز و شيوه اجرا برروي ساز مورد نظر، اين سياه مشق ها انتخاب ميشوند. نام قطعه احتمالا اشاره اي است به آزاديي كه نوازندگان در انتخاب سطر آغازين داشته اند. در كارها ي نادر مشايخي علاقه به استفاده از اعداد اول و سيستمهاي رياضي كه بر اساس آن تكرار يك نت يا آكورد يا بخشي از موسيقي تعيين مي شود ديده ميشود. مانند اپراي ملكوت بر اساس رمان ملكوت نوشته بهرام صادقي.


قطعه متا 12 *( 153.meta XII op) ساخته عليرضا مشايخي دومين قطعه اجرا شده در اين كنسرت بود. اين قطعه بر خلاف قطعاتي كه از عليرضا مشايخي در گراتس اجرا شده بود متعلق به دوره اي جديدتر از كارهاي وي مي باشد كه بنا به گفته خودش توجه و برداشتهاي خاص او از موسيقي ايراني در آنها؛ كاملا غالب بر كل اتمسفر قطعه ميباشد. تم بومي واري كه در بين سازها به صورت سولوهاي كنار هم قرار گرفته حركت ميكند؛ بخش آغازين قطعه را در بر ميگيرد و در طول قطعه به صورت ماهرانه اي با كم كردن فاصله زماني شنيدن شدن آنها در سازهاي مختلف؛ بر روي هم قرار ميگيرند و همراه با هم از سويي كنترپواني جذاب را ايجاد كرده و از سوي ديگر هارمونيي را گسترش ميدهند كه در نهايت به از هم پاشيده شدن اين تم در تمام سازها منجر ميشود و فضايي آتنال را در بخش مياني قطعه بر آن حكمفرما ميكنند. تاكيد من بر روي كلمه بومي وار از اين جهت است كه در اينگونه آثار عليرضا مشايخي، هدف وي اركستره كردن يك تم محلي يا از اين قبيل نيست بلكه سابقه طولاني وي در كار آهنگسازي؛ تحقيق وي در چگونگي ساختار ملودي هاي موفق در طول تاريخ موسيقي اروپايي و غير اروپايي ومسلما شناخت زيبايي شناسي موسيقي ايراني از نظر ساختار و مشخصات آن به او اين امكان را داده كه  با استادي تمام ملوديي را با تمام خصوصيات نوايي محلي خلق كند و با اين حال در آن سبك وسياق شخصي خويش را كاملا حفظ نمايد

.


كار آخر قطعه خاطره(ياد)*  (memento)  بود؛ آخرين ساخته من؛ كه بر اساس تاثيرگيري از فيلمي با همين نام ساخته كريستين نولنز* نوشته شد. تاثيرگيري من شكل موضوعي نداشت بلكه  بر اساس فرم اين فيلم شكل گرفت.

در ابتدا فيلم با حركتي قهقرايي شروع ميشود و حدود 5 دقيقه از ابتداي فيلم واقعا از انتها به ابتدا نمايش داده ميشود. در صحنه بعد؛ فيلم يك پله به عقب باز ميگردد و داستان را تا جايي ادامه ميدهد كه در قسمت اول شروع شده بود. به عبارتي انتهاي هر اپيزود ابتداي اپيزودي است كه تماشاگر با آن آشنا شده است. اين روند تا انتهاي فيلم يا به عبارتي ابتداي داستان ادامه پيدا ميكند و در اين ميان بعد زماني ديگري كه يك بعد راوي است نيز به اين مجموعه اضافه ميشود

.

اگرچه اين تمهيد جديدي نيست و در فيلمهاي ديگر نمونه هاي مشابه و حتي پيچيده تر از آن وجود دارد ولي اين نوع برخورد با زمان وقوع يك حادثه از آنجايي براي من جذابيت پيدا كرد؛ چون با ديدي نسبتا ساده با آرزوي ديرينه بشر در باب منجمد كردن زمان برخورد كرده و حتي تا به عقب برگرداندن آن تا ابتداي آن اتفاق ثابت قدم باقي ميماند.
 فلسفه اي اين گونه را ميتوان در نوشته هاي ّپل ويرليو*؛ فيلسوف فرانسوي ميتوان ديد كه در ابتداي كتابش زيبايي شناسي (لحظه) ناپديد شده* {اضمحلال}؛ به لحظه مضمحلل شده اي اشاره ميكند كه در بين زمان رها شدن فنجاني قهوه از دست به روي ميز تا صحنه آخر كه فنجان شكسته و تمام ميز خيس شده ؛اشاره ميكند و در جستجوي ثبت ؛ درك و انجماد اين لحظه است. در اين طرز فكر زمان به عقب برنميگردد بلكه بدون كم وكاست منجمد ميشود يابه تعبيري سرعت اتفاق افتادنش تغيير ميكند

.
آشنايي من با اين نوع طرز فكر با نوشتن اولين موسيقي براي فيلمي از پتر چركاسكي* شكل گرفت كه در فيلم او اين انجماد به شكل تكرارهايي مكرر از وقوع يك لحظه نمايش داده ميشد. هر تكرار از نظر ماهيت زماني و كيفيت تصويري با نمونه مشابه بعد و قبل خود كمي متفاوت بود...بعد در مجمو عه اي از قطعات من كه همگي نام ديوهاي اسطوره اي قبل از زرتشت را دارند  اين تجربه با زمان ادامه پيدا كرد... در پروژه اي با نام لحظه منجمد شده سعي كردم اين تصور را در عمل مزه مزه كنم كه چه تغير فيزيكي و شنيداري در يك صوت موسيقي بوجود خواهد آمد اگر آن را منجمد كنيم يا به عبارتي تعريف انجماد در موسيقي چگونه ميتواند باشد؟ در قطعه اجرا شده آن شب براي شنونده ميتوانست براحتي اين احساس بوجود بيايد كه در هر بخش از قطعه؛ همان لحظه وارد سالن شده و قطعه در حال اتمام است. در حقيقت قطعه در اوج خود شروع ميشد و دوباره و دوباره.... 
آنسامبل قرن بيست و يكم با رهبري نادر مشايخي با اجرايي بسيار درخشان توانستد دوباره توانايي هاي بسيار بالاي خويش را در اين شب به نمايش بگذارند. اجرايي كه حداقل از جانب من توانست تمام اتمسفري كه از قطعه خود انتظار داشتم به نمايش درآورد و حتي بيشتر از تصور من!!!

***

بعد از خسته نباشيد گفتن و تبريك به نادر مشايخي به اتفاق برت فوور و ادو مييچ بيرون آمديم و من به شوخي رو به برت فوور كردم و گفتم: اما كنترباس اونجا اصلا قوي صدا نداد و بالانس صوتي خيلي خوب بود.

با لبخند زيركانه اي پاسخ داد : جدي؟ و به لبخند زدن ادامه داد! و بعد از چند لحظه ادامه داد: بعد از تمرين خودم سري به پشت صحنه زدم تا نوازنده هاي آنسامبل نادر رو ببينم .اتفاقي به نوازنده كنترباس برخورد كردم و بهش گفتم: اينجا لطفا پيانيسيمو  pp!!!! 

 


***

شب بعد،  10مارس سوليست هاي تهران كنسرت درخشان شان را به رهبري نادر مشايخي در شهر محل سكونت من؛گراتس؛ درسالن مينوريتن با موفقيت تكرار كردند.

سه شنبه 12 مارس با استقبال بي نظير ايراني هاي مقيم شهر گراتس؛ كنسرت نواي ايران با ايده و برنامه ريزي من، پشتيباني مالي سفیر ايران آقای رحیم پور در وين و مركزهنري مينوريتن درگراتس و انجمن نوا- موسيقي ايران در اتريش توسط كوارتت زهي كوردا؛ كوارتت هاي زهيي از هرمز فرهت،عليرضا مشايخي، مهران روحاني، رضا والي، نادر مشايخي و من اجرا كرد. به دلايل فني اجراي كوارتت هاي زهي شاهرخ خواجه نوري و آزاد حكيم رابط كه در برنامه ريزي كنسرت گنجانده شده بودند مقدور نگرديد.اين كنسرت با هدف اجراي كوارتت از سه نسل آهنگسازي ايران با گرايشهايي به موسيقي محلي، ملي، نئوكلاسيك و مدرن برگزار شده بود و اميد است كه با حمايت علاقه مندان به موسيقي ايران در شهر هاي وين، روم و تهران دوباره به اجرا گذاشته شود.

هر دو برنامه ذكر شده بالا توسط راديو ا تريش ضبط و پخش گرديد.

 

كياوش صاحب نسق

گراتس  1 ماي 2002

 

 

 

1.      Beat Furrer

2.      memento

3.      Edo Micic

4.      Mathias Spahlinger

5.      Peter Ablinger

6.      Nuun

7.      Narcissus

8.      Konzerthaus Wien

9.      Spur

10.  21st Century Ensemble

11.  Bernhard Lang

12.  Paul Virilio

13.  Gilles Deleuze

14.  Michael Moser

15.  Klaus Lang

16.  the queen. the cowboy

17.  Alvin Lucier

18.  Just Before Dark

19.  Yves Klein

20.  Symphonie Monoton – Silence

21.  Kalligraphie

22.  arbitrary music

23.  Meta X II

24.  memento

25.  Christopher Nolan

26.  Ästhetik des Verschwindens

27.  Peter Tscherkassky

28.  Moment gelee (Frozen Moment)

 

Hosted by www.Geocities.ws

1 1 1