More poems

هشتم ثور ۱۳۷۰ شومترين روز در تاريخ افغانستان است. درين روز بود که به تعقيب سقوط رژيم پوشالي داکتر نجيب، جلادان ميهنفروش و خاين بنيادگرا اين نوکرانه بيگانه پرست و جاسوسان پليد سي آي اي و آي اس آي بر پيکر کابل اسير هجوم بردند و تن زيبايش را با آتش مسلسل و جهل و شقاوت پاره پاره کردند. درين روز نحس سرگردگان فاشيست جهادي به سرگردگي رباني، مسعود، سياف، خليلي، مزاري، دوستم، گلبدين، اکبري، قانوني و ديگران به حکم باداران خارجي شان جو وحشت و ترور و بربادي را بر افغانستان مستولي ساختند و در جريان سگ جنگي هاي وحشيانه شان در کابل آنچنان قيامتي برپا کردند که کابليان در تاريخ تجربه نکرده بودند. طي ۴ سال حاکميت تنظيم هاي جهادي ۹۰ فيصد آبادي هاي کابل به خاک و خرابه مبدل گشت و بيش از ۶۵۰۰۰ تن از مردم بي گناهش به قتل رسيدند. اين باند هاي خون آشام به صدها زن و دختر کابل تجاوز کردند، بر فرق اسيران ميخ کوبيدند، چشمان شان را از حدقه بيرون کردند و آنان را زنده در کانتينر ها کباب کردند و صدها جنايت باورنکردني ديگر را مرتکب گشتند که نظيرش را کمتر ميتوان در تاريخ کشور يافت.

اما امروز با حضور باداران امريکايي اين فاشيست هاي مذهبي در کشور بار ديگر قدرت به "ائتلاف شمال" تا مغز استخوان مرتجع و ضد مردمي سپرده شده و آنان را عطر "دموکرات" زده ميخواهند يکبار ديگر بر سرنوشت ملت عذاب کشيده ما تحميل نمايند. متجاوزان امريکايي تلاش دارند تا احمد شاه مسعود اين يکي از قصابان کابليان را لقب "قهرمان ملي" داده و دولت مزدور کرزي بصورت عق آور همه ساله ۸ ثور را بمثابه روز آزادي افغانستان تجليل نموده بر سر گورهاي دهها هزار کابلي به پايکوبي ميپردازند.

به مناسبت فاجعه هشتم ثور "پاغر" شاعر مبارز افغان شعري در رثاي کابل و کابليان سروده بود که آنرا به ياد تمامي هموطنان نگونبخت ما که قرباني خرمستي هاي چاکران ارتجاع و امپرياليزم گشتند و يا آناني که رنج جانکاه تحقير و توهين و شکنجه هاي سبعانه کرکسان بنيادگرا را تجربه کرده اند تقديم ميدارم.




فرياد


کابل ويران شد
اين صداييست که بر چهر زمان مي تاود
قلب گلنام وطن
کابل
ويران شد
سبحه بندان
گرگان دهن خونين اند
يا پلنگانيکه خون ميريزند
کلبه ها طعنه‌ﻯ باد
تل ويرانه‌ا‌ﻯ برپا شده است
Dar-ul-Aman palace in Kabul Kabul destryoed by Jehadi fundamentalists گرد آن
چشم ملک را به کجا سرخ کند
آنسوي عرش خدا؟
تا کجا باد فشاند رگ خون
تا کجا باد کند زمزمه آه
سجاده گران
سبحه بر کابل ما ماليدند
بر همه مهر و اوراديکه
تزوير برآن منقوش است
دم بدم گردن يک دختري
                              يا مادري
بر حلقه‌ﻯ آن سبحه‌ﻯ چون دار
                             آونگ کنند
پيکر کابليان
بي صدا ساکت و بي آه
حلق و گلو آويز است
"باغ بالا"ست که در گود زمين ميسوزد
شعله هاش
بر هاله‌ﻯ رنگين زمان
نقش غوغاي پلنگان و سگان ميکارد
"عاشقان"
در دل نم خاک
"عارفان" را به صدا مي‌گيرد
فکر بر گنبد ما بايد کرد
برق شمشير زبر کرده‌ﻯ ما
بر پلنگانيکه چنگال و دهن خونين اند
بر گرازانيکه جز خون دگر پرهيز اند
Afshar of Kabul looted forces of Ahmad Shah Massoud and Sayyaf and hundreds were killed here آه ما بي اثر است
داد و فرياد کجا بايد کرد
وز زمين تا به کجا
آنسوي عرش خدا؟
هر کجا هلهله آه
بانگ خون خيزي يتيمانيکه
تنها، تنهاست
اي سپر دار
"آسمايي" جليل
قد برافراز
تا بلنداي زمان
تا ستيغت رهي سرب
زوزه هاييکه ز خمپاره فرو مي‌آيد
سدواره قلبم باشد
سد پولاد
"آسمايي" تو فراموش مکن
کابليان
عز و جلال تو به سر لوحه‌ﻯ افلاک برند
"چمچمست"، مست
حنا بر موج است
من دگر اشک نويسم
يا که دندان به جگر جولانم
بر غزالان سيه چشم شکوه پيکر تو
گرگ ها مست و دهن بر خون اند
ترکتازانه ترا مي‌تازند
هموطن
کاکل کابل تو
عطر گلفام
که اندوده ز خون است و
ز اشک است و
One of tens of thousands of victims                ز آه
بر در کابل ويرانه زدند
با نگاه هاي مسلسل
مو به مو شانه زدند
تکه‌ﻯ سوخته‌ﻯ دست که شايد قلمي
تکه‌ﻯ سوخته‌ﻯ پايي که شايد قدمي
خنده‌ﻯ مرده نما
هاله‌ﻯ آهي که
دود است و
در دود پيوسته سکو ت است و
                                           سکوت
اين يکي منظره‌ﻯ کابل ماست
باز چنگيز مگر؟
بهر تاراج تو اي گلشن سبز
آتشي بر دل تاريخ تو
يکباره دگر
               افشاند؟
روح تاريخ تو تسليخ کند؟
                             نه، نه
تموچن به هلاکو ز ترحم
               صدا ميدارد
چشم اسکندر و اسکندريان
بر عزاي تو
آه و غم ميبارد
تيمور از وحشت ويرانه‌ﻯ تو
آ....ي مردم
پرده هاي ز عطوفت
               ميشمارد
                             ميشمارد
واي بر آنانيکه گويند دگر
شب کابل ما تاريک است
نور از زخم شما کابليان تا به کجا بايد رفت
آنسوي عرش خدا؟
گر که هفت آسمان
هريک هفتاد و دو بار
بر در و دوش زمين سجده زنند
کابليان
کاروان ز تف و نفرين و لعن
بر زبر ريش شما خواهند بست
گردن کرکسي و خوکي تان
بر سر دار وطن خواهند برد
بر سر دار وطن خواهند برد


ثور ۱۳۷۲





صفحه ورودي
Hosted by www.Geocities.ws

1