Aatifa Gorgin
عاطفه گرگين





به اهل قلم در بند. به آنانى که در فاجعه هاى ملى از ميان ما رفتند. از ديروز تا امروز، در پرواز انديشه‌اى است و در انديشه پرواز پرندگان از زندان خويش پر مىزنند، بر بام ها تاب مى خورند، واژه ها را مى آرايند.

عاطفه گرگين



و لبان من ترک مىخورد


نسيم جان عريان مىکند
و بهار ديوانه مىشود

پرندگان بام ها را آب مىدهند
انديشه مىخرامد
زير ضربه ها
خورشيد تن مىسوزاند
و من عبور مىکنم از تعادل
                                 آغوش ها .
دلم در تو خلاصه مىشود

و ماه به گونه هاى آ واره ام راه مىيابد

- بر اين آ وارگى مرا بگذار
                         گريه کنم -

شطى از خون ترانه مىخواند
افق نور مىزايد
ماه زمزمه مىکند
غبار پراکنده مىشود
مى خواهم زندگيم را
يک جرعه سر کشم


به سلامتى انعطاف آبها
در پيچ تاب انديشه ها
دلواپسى را در آبکوهه ها
                         رها مىسازم
مى خواهم کلمات از خواب سر بر آورند
و در سينى صبحانه
 بوسه ها را عبور دهند
مى خواهم بستر پولاد
بستر ماه شود

- بر اين بستر مرا بگذار
گريه کنم -
مى کوبند بر پلک ها
خارهاى کهنه
سکوت عبورمى کند

و صدا و صداها
و دايره حضورت
فکر مرا دور مى زند
و لبان من ترک مىخورد

آب نم مى زند به چشمانم
و شبح ، رويا مىشود


- بر اين ر ؤ يا مرا بگذار
                   گريه کنم -


آفتاب ولوله مىکند در تنم
گرما زار مىزند
زيستن آغاز مىشود

من در بوسه هاى تو
دوباره زاده مى شوم
جسمى از اندوه عبور مىکند
جسمى در جسمى ديگر جاى مىگيرد
خنجرى به قلب مىرود
̃اتش در شعله غلت مىزند
دوزخ بهشت مىشود

سلام ميهن تصويرهاى ديگر
سلام اندوه ديرين

- بر اين اندوه مرا بگذار
                       گريه کنم -

صبح از غبار مىگذرد
اندوه شرمسار مىشود
در آرايش صورت هاى ساده
در دلواپسى هاى روزانه
و سبد هاى خالى عشق
در دست عابران
در صف هاى انتظار پراز بوسه مىشوند


- براين بوسه ها مرا بگذار
                       گريه کنم -

انتظار ذهنم را ب�ه سلول هاى ديروز مىبرد
گلويم را خارهاى كهنه مى ̃ارايند
و مرگ تعادلى مى شود در رفتارهاى روزانه.
روز مى پيچد
به نگاه من
و شب آن را تکرار مى کند
در نت ها بر بادها بر فرود باران ها
- بر اين باران مرا بگذار
                  گريه کنم -  





برگرفته از سايت «ادبيات و فرهنگ»





صفحه ورودي
Hosted by www.Geocities.ws

1