از رنجي كه مي بريم !

 

بدنبال چاپ مقاله «مافيهاي مافياي قدرت» در روزنامه پيام آزادي در مورخه 14دي ماه 78 ، روزنامه كيهان طي مطلب كوتاه و بدون امضائي ، نويسنده مقاله مزبور را «منافق» و «ماموري تازه كار» معرفي كرده كه به علت عدم تفهيم ماموريت از جانب سفارش دهندگان آن سوي مرز در درج مقاله مزبور دچار تناقض گوئي شده است .(1)

كيهان در صدر آن مطلب ضمن اذعان به طولاني بودن مقاله مزبور مدعي وفور اخبار و اطلاعات غلط و متناقض در آن شده اما در بيان آن تناقضات تنها به يك مورد اشاره كرده و آن عدم همزماني همكاري حزب توده با وزارت اطلاعات بوده است .

لازم به ذكر است نكته مورد اشاره كيهان تنها ناشي از يك اشتباه تحريري سهوي در درج آن مقاله بوده و چنانچه دستگاه منافق ياب كيهــــــان قبل از ايراد اتهام هاي بي مزه اش يكبار زحمت خواندن «كتابچــــه حقيقــــت» مورد اشاره در آن مقاله را مي كشيد متوجه مي شد كه منظور نويسنده افشاگري پيروز دواني در آن جزوه از همكاريهاي وثيق حزب توده با سيستم امنيتي وقت نظام در سالهاي نخست انقلاب و همكاريهاي بعدي سران حزب در زندان با ماموران اطلاعاتي اوين و همچنين تضييع حقوق زندانيان همزمان با عمليات مرصاد عليه تهاجم گروه تروريستي رجوي بوده است .

از آنجا كه مطلب كيهان فاقد امضاء است منطقاً مدير مسئول اين روزنامه به صفت شخصي پاسخگوي مندرجات آن تلقي مي شود . لذا ناچاراً ! بايد مشاراليه مخاطب قرار گيرد.

هرچند مدير مسئول كيهان اخيراً يكي از افتخارات خود را بازجوي ويژه بودنش در وزارت اطلاعات عنوان كرده كه با تكيه بر صلاحيت ها و استعدادهاي ذاتي اش از توان بالائي جهت تائب و نادم كردن منافقين در زندان برخوردار بوده اما اكنون جاي اين سوال باقي است كه مدير مسئول محترم با تكيه بر همين قابليت بهتر نبود قبل از اين برآشفتگي ، همت خود را معطوف به استحاله و بازگشت و فلاح و رستگاري اين «منافـق جديد» ! مي كرد ؟

البته با لحاظ اين اصل كه قدرت مجابگري ايشان در «بازداشتگاه توحيد» تفاوت اصولي با توان اقناع مخاطب در عرصه مطبوعات را دارد . لذا لزوماً «بازجوي» خوب بودن افاده معناي «روزنامه نگار» خوب بودن نمي كند.

توضيحاً معروض مي دارد طي مجادله قلمي اي كه 7 سال پيش با وزير خارجه پيشين در يكي از نشريات داشتم دلسوزانــــه توصيه اي به ايشان كردم كه :

«اگر نمي تواني اوني بشي كه دوست داري بشي ، سعي كن اوني بشي كه مي تواني بشـــي» ! اصرار بر تصدي مسئوليتي كه در توان و تخصص فرد نيست ، عين خيانت است .

هر چند وزير ييشين هرگز به اين توصيه وقعي ننهاد اما اكنون همان توصيه را نيز به مدير مسئول محترم دارم و اميدوارم ايشان مرتكب اشتباه آقاي وزير نشوند.

مشاراليه نشان داده با هزينه كردن استعداد خود در بازجوئيهاي «توحيد» شانس ارتقاء و پيشرفت بهتري از مستهلك شدن در عرصه مطبوعات را دارد .

تجربه «تيمسار» ! ضرغامــي در معاونت سينمائي ارشاد ! و به طبع آن تراژدي جامعه هنري ايران ، نمونه اي گويا از انتصابهاي بلا موضوع در دولت قبلي بود .

روزنامه تحت امر مدير مسئول محترم در يادداشت خود پاســخگوئي به «بزعم خود» تناقض موجود در مقاله «مافيهاي مافياي قدرت» را متوجه به «سفارش دهندگان» آنسوي مرزهاي مقاله كرده مشروط بر آنكه زحمت كشيده و براي اداي توضيح به ايران بيآيند.

لازم به ذكر است مقاله «مافيهاي مافياي قدرت» مانند اكثر مقالات مندرج در مطبوعات ايران نتوانسته از تيغ حذف مصلحت انديشانه مديريت روزنامه پيام آزادي مصون بماند و توضيح ابتدائي نويسنده كه مسئوليت كليه مطالب مقاله را شخصاً عهده دار شده است را حذف كرده اند ، لذا حسب اطلاع مدير مسئول محترم معروض مي دارد ، مقاله «مافيهاي مافياي قدرت» نه بر اساس سفارش خارجي كه صرفاً بر اساس تكليف شخصي تحرير شده ، اما از آنجا كه دست تقدير نويسنده را نيـــز مدتي است مقيم خاستگاه «حاج سعيد شما» ! (2) در ايالات متحده كرده ، در حال حاضر امكان حضور در ايران جهت پاسخگوئي ميسور نيست . اما نه بودن در ايران صاحب اين قلم را خائف در نوشتن مي كرد و مي كند و نه دوري از آن ، ضريب شجاعت آنرا افزايش داده كه روزنامه كيهان با طعنه و تهديد مي فرمايند :

«اگه مــــــــــــــردي بيا اينجا» !

نويسنده خود را عضو كوچكي از مجموعه روزنامه نگاران متعهد و دلسوز كشور مي داند ! كه داعيه مالكيت بر انقلاب و جمهوري اسلامي را با خود يدك كشيده و براي اثبات اين مالكيت ، خود را ملزم به كسب اجازه از هيچ مقامي نمي داند.

فرزندان انقلاب به دليل همين تعلق خاطرشان به نظام و انقلاب ، ماهيتــاً نمي توانند از اركان حكومت بهراسند و هر زمان كه لازم باشد با روي باز به استقبال مطالبات انقلاب و نظام رفته و مي روند . لذا نه مانند مرحوم «سعيـــــدي سيرجاني» ايشان را با رعب مي توان «رقصانـــد» !!! و نه مانند (...) زبانشان تنها آنطرف مرز باز مي شود .

حسب اطلاع معروض مي دارد طي مقاله اي كه در سال 70 در پاسخ به تكدي هاي آزاديخواهانه «مسعود بهنود» مكتوب كردم ، خطاب به ايشان خاطره اي را ياد آور شدم كه در اوج جنگ تحميلي ، روزي در مراجعت از جبهه ( ريا نشود ، توفيق حضور در جنگ نصيب نشد) با سر و وضعي ژوليده و محاسني انبوه مواجه با دوستي شدم كه معترض ظاهر نامرتب اينجانب شد و اظهار داشت :

«طوري راه برو (منظور زندگي كن) كه مردم ازت ! نترسند»

 در پاسخ به ايشان گفتم :

«شما بفرمائيد به مردم بگوئيد طوري زندگي كنند ، كه از كسي نترسند» !

بچه هاي انقلاب از خميني كبير آموختند كه از هيچ كس نهراسند ، حتي خدا !!! و تنها به او عشق بورزند.

 ايشان را نه غم دوزخ و نه عشق بهشت است و تنها در حسرت لقاي او عاشقند بر همه عالم او .

با همين نگرش است كه «همچون امام كه عارفانه بمنظور كمي بار معصيت «صدّام» در پيشگاه خداوند براي او طلب مرگ مي كرد !» ضمن ابراز علاقه به مدير مسئول محترم  بعنوان بنده اي از بندگان خدا كه متأسفانه امكان رستـــــگاري خود را از دست داده همواره طلب هرچه زودتر رفتن براي ايشان داشته ام !

نكته آخري را نيز كه بايد اضافه كنم آنست كه جسارتاً بر خلاف امام حسن مجتبي (ع) كه بواسطه داشتن دشمنان نادان خداوند را شاكـــــر بود ، معتقدم دشمن دانا جاي شكر گزاري بيشتري دارد كه در مصــــاف با آن زمينه ارتقا فكر و عمل انسان نيز فراهم مي شود ، ليكن ظاهراً شايسته اين نعمت شدن مراتب بالائي مي طلبد كه صاحب اين قلم فاقد آنست .

 

****

جناب آقاي مدير مسئول ! ظاهراً پيشاني مبارك شما از كثرت عبادت پينه بسته ، انشاالله خداوند قبول كند . اما برادرانه توصيه مي كنم در عباداتتان كمي هم پيرايه زدائي از قلب و انديشه تان را از خداوند طلب نمائيد . شايد فرجي شود .

       

 داريوش سجادي

روزنامه پيام آزادي

 22/دي/78

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) ـ کيهان 15/دی/78 

(2) ـ سعيد امامی ـ معاونت سابق ورارت اطلاعات که در زندان اوين خود کشی کرد!

 

Hosted by www.Geocities.ws

1