«نبرد اساطير»

 

شش سال بعد از آنكه «ريچارد مورفــي» ديپلمات سرشناس آمريكائي در تشريح سياست هاي نامفهوم ايران طي يك سخنراني در امارات متحده عربـي ، ماهيت ديپلماسي ايران را گيج كننده توصيف كرده بود  اكنون همين ادعا را دولتمردان ايران مي توانند در قبال مواضع متناقض كاخ سفيد داشته باشد .

اينكه چهار روز بعد از تمديد تحريم نفتي ساليانه ايران توسط پرزيدنت كلينتون ، مادلين آلبرايت وزير خارجه آمريكا طي سخنراني اش در اجلاس انجمن ايران و آمريكا ضمن تمجيد از ايران و اقرار به اشتباهات سياسي آمريكــا در مواجهه با رويدادهاي ايران به استقبال بهبود مناسبات با تهران مي رود ، اكنون ايجــاد كننده  اين سوال  در ذهنيت دولتمردان ايراني  شده كه : «در كاخ سفيد چه خبر است»؟

قابل درك است چنانچه  همان سرگيجه اي كه ريچارد مورفي در سال 94 نسبت به ديپلماسي ايران پيدا كرده بود اكنون  نصيب سياستمداران ايراني بواسطه مواضع ضد و نقيض آمريكائيها شده باشد .

طي دو دهه گذشته بر مناسبات رفتاري و گفتاري دو كشور روح اساطيري حاكم بوده . ويژگي منحصر بفرد نظام فرهنگي ايران ، نياز و اتكاء به قهرمانان اساطيري  است كه دشمنان كشور را به مبارزه بطلبد و برجستگي ممتاز اين قهرمان ايراني «مظلوميت» اوست . در پارادايم تاريخي ايران ، قهرمان هر چقدر مظلومتر باشد ، محبوبتر است .

قهرمان سمبليك ايرانيان  سلحشوري است كه در نبردي ناجوانمردانه ، مظلومانه از جامعه اش دفاع مي كند .

«رستم» ، قهرمان اساطيري ايرانيان سلحشوري است كه علي رغم همه شايستگي هايش نهايتاً نه در نبردي جوانمردانه بلكه با مكر و حيله دشمن از پاي در مي آيد .(همانطور كه «سياووش» و «آرش» دو اسطوره ديگر ايراني مقهور دشمن مي شوند)

همين ويژگي در شخصيت تاريخي «حسين بن علي» سومين امام شيعيـــــان و محبوب ترين قهرمان مذهبي ايرانيها و در بالاترين سطح تجلي دارد .

وي مظلوم ترين و در عين حال محبوب ترين قهرمان ايرانيان است كه در نبردي نابرابر ، ناجوانمردانه به دست دشمنان كشته مي شود .

انقلاب اسلامي ايران نيز با برخورداري از ويژگي قهرمان طلبانه مردم ايران در دهه نخست انقلاب خود مواجه با رويكرد قهرمانانه و در عين حال مظلومانه آيت الله خميني رهبر فقيد انقلاب ايران بود كه تماميت دشمنان خارجي انقلاب اسلامي ايرانيان  را به مبارزه مي طلبيد.

نياز قهرمان خواهانه نظام فرهنگي ايران از بهمن 57 نيل به قهرمان در مصاف با دشمن خارجي پيدا كرد . اوج اين مصاف و ارضاء ذهني در تسخير سفارت آمريكا توسط انقلابيون در سال 58 ظهور كرد .

روح قهرمان خواهانه ايراني طي دهه اول انقلاب اسلامي ايران ، انرژي خود را در مصاف با دشمنان بيروني مستهلك كرد .

«آمريكاي جنايتكار» ، «شيطان بزرگ» ، «استكبـــــــــار جهاني» ، «ارتجاع منطقه اي» جملگي دشمنان روح اساطيري ايرانيان بودند .

بدنبال پايان جنگ ايران و عراق و برجستــه شدن نيازها و كمبودها و مضايقه هاي داخلي ، براي نظام فرهنگي ايراني ، قهرمان در عرصه خارجي موضوعيت خود را از دست داد . ديگر مبارزه با آمريكا جذابيتي براي ايشان نداشت .

قهرمان دهه نخست انقلاب در مقابل مشكلات داخلي نقش و اهميت خود را از دست داد. اينك  روح اساطيري ايراني به دنبال قهرماني در داخل براي مبارزه با دشمنان داخلي و اعاده آزاديها و حقوق و مطالبـات مشروع خود مي گشت .

دشمنان قهرمان جديد ايراني بر خلاف دهه نخست ديگر آمريكا و استكبار جهاني نبود بلكه اين بار «انحصــار» ، «ارتجــاع» ، «خشــونت»  «استبــداد» دشمنان جديد ايرانيان بودند .

اين بار ايرانيان نياز به قهرماني داشتند كه با ديوهاي درون كشور بجنگد و خاتمي انتخاب قهرمانانه نوين ايرانيان بود .

 اين در حالي است كه سياست خارجــي آمريكا نيز از آغاز ورود رسمي اش به نظام بين الملل بي بهره از نيل قهرمان خواهانه نبود با اين تفاوت كه در نظام فكري فرهنگ آمريكائي ، قهرمان پديده اي است قدرتمند كه همواره پاسخش با مشت آهنين همراه بوده .براي قهرمان آمريكائي آخرين راه حل همواره بهتريــــن راه حل بوده ، لذا مواجهه اش با دشمنان مواجهه اي خشن و مبتني بر پاسخ كوبنده است .

اين رويكرد در بطن خود استعداد درخشاني جهت انعقاد نطفه دشمن پروري در حوزه مناسبات ديپلماتيكِ كاخ سفيد در اختيار اين كشور قرار داده است .

ديپلماسي قهرمانانه آمريكائي با ابتنا به سياست له كردن و تحقير دشمن هر چند در كوتاه مدت موفق بوده اما دشمن له و تحقير شده براي سالهاي بعد آنقدر برخوردار انگيزه و كينه از قهرمان آمريكائي شده است تا با اخذ اولين فرصت ، انتقام پُرهزينه اي از دشمن اش بگيرد .

سركوب خونين و تحقير ارتش و مردم عراق طي جنگ دوم خليج فارس توسط ارتش آمريكا اين استعداد را در كانون نظام فكري شهروند عراقي بخوبي پرورانده كه در آينده اي قابل پيش بيني هر حكومتي كه در بغداد قدرت را در دست بگيرد با رويكردي «آمريكو فوبيائي» برخوردار از كينه اي عميق از واشنگتن خواهد بود .

برخورد آمريكا با ژاپن در جنگ جهاني دوم و شيوه مبارزه اش در ويتنام و حتي در صورت اجازه متفقين در آلمانِ پايان جنگ جهاني دوم ، نمونه هاي پُر وضوحي از ديپلماسي مشت آهنين آمريكائيها را در حافظه تاريخ و ديپلماسي جهان ثبت كرد .

 به همين دليل است كه نيمي از تاريخ ديپلماسي 50 ساله اخير آمريكا با ايران نيز در جَوّي آكنده از خصومت و تيرگي سپري شده .

ديپلماسي آمريكائي علي رغم آنكه از اندوخته ارزشمند و پيشينه سفيدي در ايران قبل از سال 32 برخوردار بود و قاطبه روشنفكران و مردم ايران ، آمريكا را سمبـــــــــــل آزادي خواهي و دمكراسي تلقي مي كردند.  ليكن سياست هاي خشن و نامتعارفِ نظام فكري آمريكائي براحتي اين اندوخته ها را از دست داد.

مباشرت آمريكا در كودتـــــــاي 28 مرداد 32 عليه دولت ملي و محبوب دكتر «محمد مُصدّق» اشتباه استراتژيك فاحش ديپلماسي آمريكا بود كه نشان از عدم ذكاوت و زيركي سياستمداران كاخ سفيد در قبال ظرافت و پيچيدگي ديپلماسي انگلستان را داشت .

طنز تاريخ در آنجا بود كه در بحران ايران دهه پنجاه ، مدعي اصلي انگلستان بود . ليكن لندن با فراست و زيركي توانست ضمن ترغيب آمريكائيها براي كودتا در ايران «علي الظاهر» دامن خود را نيز از نجاست كودتا  منزه نگاه دارد .

ايرانيها معتقدند : «كسي كه باد مي كارد ، طوفان درو مي كند»

كودتاي 28 مرداد 32  ، كاشتِ نطفه نفرت مردم ايران از دوستان قبلي خود در واشنگتــــن بود كه 25 سال بعد در انقلاب اسلامـــــي سال 57 ميوه هاي پُر نفرت آن به بار نشست .

چنانچه «سوپر من» ، «رمبو» و يا «آرنولد» سمبل و معرفي از مردان قدرت و قهرمانان اسطوره اي فرهنگ آمريكائي باشد . در كودتـــاي 28 مرداد بوضوح مي توان بلاهت اين قهرمانان را در مقابل ذكاوت و فراست «جيمز باند» هاي زيركِ  انگليسي ملاحظه كرد !

قهرمان انگليسي بر خلاف متحدين آمريكائي شان ترجيح مي دهند بجاي عَضُله ، كُرتكس هاي مغزشان را پرورش دهند .

قهرمانان هر جامعه اي مُعَرّف روحيات و گرايشات و تمايلات همان جامعه اند . قهرمانان بومي فرهنگ جامعه خودند و فاقد استاندارهاي ثابت مي باشند . فرهنگ هر جامعه ، قهرمان مورد وثوقِ خود را خلق كرده و مي طلبد .

 به همين دليل است كه قهرمان ايراني بعضاً گرايشات «مازوخيستي» دارد در حالي كه قهرمان آمريكائي برخوردار از رويكردي «ساديستي» است . همانطور كه قهرمان انگليســــــي از تمايلات «نارسيستي» بهره مي برد.

نكته جالب توجه آنست كه انگاره هاي قهرمانانه هر دو كشور آمريــــكا و ايران طي سالهاي گذشته نسبت به يكديگر هم پوشي و انطباق داشته اند .

مصاف قهرمانِ «مظلوم» ايراني با قهرمانِ «ظالم» آمريكائي طي دو دهه گذشته اين فرصت را به هر دو كشور داده بود تا در ضمير ناخودآگاهِ خِرَد رفتاري خود از مصافِ قهرمانانــــهِ پارادايم هاي حاكم بر دو كشور لذت و حظ ذهني ببرند !

اما ظاهراً ايرانيها در دهه سوم انقلابشان با نگاه به درون بي تمايل نيستند خود را از نعمت برخورداري از يك دشمـــــن خارجي محروم كنند !

اين رويكرد جديد در ديپلماسي خارجي تهران ، آمريكائيها را «سورپرايز» كرده و باعث شده  كاخ سفيد از هم اكنون براي دشمن قديمي اش ابراز دلتنگي كند !

علي الظاهر آمريكائيها نيز بي تمايل نيستند كه در رويكرد نوين سياسي ايران ، نقش نويني را  براي خود بازتوليد كنند . اما عدم اجماعِ رأي در ديپلماسي واشنگتن ، سياستمداران تهران را دچار ناتواني و سرگشتگي از فهم مطالبات دستگاه سياست خارجي آمريكا كرده است .

 

 

                                                                                                                                       داريوش سجّـــادي

                                                                                                                                        3/فروردين/1379 

   آمريكا ـ نشريه گلف 2000

           

     

Hosted by www.Geocities.ws

1