«حاجی واشنگتنها!»

دکتر کمال خرازی وزير امور خارجه ايران طی سخنرانی اخير خود در جمع کارکنان وزارتخانه تحت امرش اظهار داشته:

«ماموريت در وزارت خارجه کالای کوپنی نيست که بين همه بطور مساوی تقسيم شود. افرادی که به اُميد تحصيل مال به وزارت خارجه آمده اند اشتباه می کنند و بايد به دنبال کار ديگری برای خود باشند»

پنج سال پيش طی مقاله ای که در شماره دوم هفته نامه صراط درج کردم (1) با اشاره به حاکميت همين مناسبات ناصواب در وزارت خارجه پذيرش مسئوليتی که در توان و تخصص فرد نيست را عين خيانت توصيف کرده بودم. هرچند که در آنزمان به دليل اقتدار وزير وقت اين نشريه در همان شماره دوم خود برای هميشه متوقف شد و به تاريخ مطبوعات ناکام  کشور پيوست!

اکنون پس از گذشت تمامی آن سالها برای نخستين بار، وزير خارجه جديد به همين آماس و ناهنجاری زننده در وزارت خارجه اشاره می کند.

متأسفانه وزارت امورخارجه علی رغم جايگاه حائز اهميت خود و لزوم برخورداريش از ورزيده ترين کادرهای تخصصی ديپلماتيک، طی سالهای بعد از انقلاب به دو دليل از امکان اين برخورداری محروم شد.

دليل نخست آن به فرآيند شکل گرفته در سالهای بعد از انقلاب در ساختار اداری ايران باز می گردد که نمود آن در وزارت خارجه صورتی حاد داشت.

اين فرآيند متأثر از مذموم تلقی شدن آريستوکراسی در قشربندی طبقاتی ايران بعد از پيروزی انقلاب اسلامی، نيل به شيخوخيت را جايگزين اتکای بر اصالت ها در مناسبات مديريتی کرد.

بی مناسبت نيست که کالج البرز تهران که زمانی منبع اصلی تغذيه کادرهای وزارت خارجه و دربار ايران بود اکنون و بعد از انقلاب اسلامی اين وظيفه را عموماً به مدرسه علوی و انجمن حجتيه محوّل کرده است!

در مجموع کُنش شيخوخيت گرائی مختصات سنتی و منحصربفرد خود را بر بدنه مديريتی و بوروکراتيک وزارت خارجه «همچون ديگر سازمانهای دولتی» تحميل کرد و توانست با داعيه مطالبه حقوق معوقه، با شتاب مصادر امور را بنفع نورسيدگان مصادره نمايد اما بدليل تکيه بر اصالت نيّت و فقدان اصالت عمل، شيخوخيت در بطن خود ضمن رُشد نوعی ضعف اعتماد به نفس، اُرگانيزمی سفله پرورانه را در مناسبات اداری وزارتخانه ايجاد نمود.اين اُرگانيزم به منظور نهادينه شدن شروع به کلوپ سازی قدرت کرد که ماحصّل آن يک کُلکتيويسم باندی مُبتنی بر تقرّب و تمکين شد.

اعضاء اين کلوپهای قدرت که به يُمن حاکميت مناسبات مُريد و مُرادی ميان خود توفيق آنرا يافته بودند ضمن تثبيت جايگاه شغلی شان اينک بصورت رايگان و با صرف گشاده دستانه از خزانه کشور در مقام ماموران وزارت خارجه به کشورهائی سفر کنند که پيش از اين تنها در اطلس های کتب درسی با آنها آشنائی داشتند! بر همين اساس کوشيده شد با ايجاد حصاری نفوذناپذير پيرامون خود و کلوپ قدرتشان رانتهای بادآورده موجود در وزارت خارجه را تحفظ نموده و از آن پاسداری نمايند. لذا ضمن آنکه ورود به وزارت خارجه تحت الشعاع توصيه و رابطه با ذی نفوذان صاحب منصب قرار گرفت، بخش اعظمی از نيروهای زبده و قديمی اين وزارتخانه توسط قشر نوظهور و فاقد پرنسيب به حاشيه رانده شد.

از سوی ديگر ساختار ضعيف اقتصاد ايران که در اثر سالهای جنگ به وخامت نيز گرائيده بود جذابيت دلارهای ماموريتی در وزارت خارجه  را برای پرسنلی که می توانستند برخلاف ديگر شهروندان از مابه التفاوت چشمگير دلارهای نرخ دولتی با نرخ آزاد سود بُرده و به سرعت زيرساخت اقتصادی زندگی خود را ترميم و بازسازی نمايند، مضاعف کرد.

برهمين اساس سير ماموريتهای بی ضابطه و متعدد پرسنل رشد فزاينده ای يافت که قهراً در اين ميان نورچشمی ها از شانس بيشتری برای شرکت دراين سورچرانيها  برخوردار بودند.

از همين جا بود که اهتمام اصلی در وزارت خارجه قبل از آنکه مُبتنی بر قابليتهای تخصصی جهت کسب پست نمايندگی در خارج از کشور و يا اعزام  به ماموريت به منظور پی گيری اهداف سياست خارجی باشد، معطوف به رقابتی فشرده ميان اقطاب قدرت و قمرهای حاشيه آنها جهت کسب هر چه بيشتر ماموريتهای «اقتصادی» و علی الظاهر سياسیِ ثابت و يا موقت شد.

لذا بديهی است در اين منظومه احراز مقام سفارت قبل از شايستگی جنبه پاداش و وليمگی را با خود به همراه داشت! و منطقاً در توفيق کسب چنين منزلتی ملاک گزينش قبل از صلاحيت تخصصی، تحت الشعاع خوش خدمتیِ در راستای منويّات شخصی بود.

بی جهت نيست که از مجموعه نمايندگان کميسيون سياست خارجی مجلس شورای اسلامی در دوره چهارم، تمامی کسانی که طی دوران نمايندگی خود، عملکردشان  مورد وثوق وزارتخارجه واقع شده بود بدون استثناء از توفيق اشغال کُرسی سفارت، بعد از خروج از پارلمان هم بهره مند شدند.

چنين فرآيندی عمدتاً صدر تا ذيل بدنه وزارت خارجه را آلوده کرده و طبعاً تلاش برای بودن در چنين وزارتخانه ای و تداوم اين استقرار به هر بهائی از اهميت بالائی برخوردار بود.

نکته ظريفی که محمد جواد لاريجانی، که زمانی خود يکی از مديران ارشد اين وزارتخانه بود، پس از افشای مشکوک مذاکرات معروفش در لندن بدآن اشاره می کند گويای شدت جذابيت اين وزارتخانه برای مسئولين وقت آن بود:

«بيرون درز کردن مذاکرات من بخشی از رقابت انتخاباتی بود که از داخل وزارت خارجه شکل گرفت چرا که احساس شده بود اگر ناطق نوری رئيس جمهور شود انتخاب وی برای وزارت خارجه ممکن است من باشم»

فهم منظور لاريجانی از جملات بالا برای آشنايان با فضای سياسی ايران چندان دشوار نيست!

هر چند دست سرنوشت حسرت بيست ساله کردن سنوات خدمت را برای وزير پيشين آن باقی گذاشت و مشاراليه مجبور شد علی رغم ميلش در شانزده سالگیِ وزارتش، مسئوليت خود را واگذار نمايد اما لاريجانی نيز قبل از او به دست خودی در اين مبارزه  زمينگير شده بود. اما همانگونه که «روماريّو» فوتباليست سرشناس برزيلی تنها کسی در برزيل می توانست باشد که بدليل خط خوردن غير مترقبه نامش از ليست 22 نفره تيم ملی اعزامی برزيل به جام جهانی 98 از شکست تيم فوتبال کشورش در فينال اين جام چندان دلگير نشده است، لاريجانی را نيز به همان قياس می توان چهره نه چندان ناراضی جناح راست از عدم توفيق  جناحش در انتخابات رياست جمهوری سال 76 تلقی کرد.

حداقل خرسندی وی در قبال انتقام خداوند! از رقيب ناکامياب هم خطی اش در وزارت خارجه قابل کتمان نيست. ليکن علی رغم محروم شدن ولايتی از مسند وزارت، معاونين وی اميدواری خود را جهت ماندن در وزارت خارجه از دست نداده بودند.

طنز سياسی انتخابات رياست جمهوری سال 76 در وزارت خارجه آنجا بود که از مجموع هشت معاونت وزارتخانه مزبور، شش نفر از اين معاونين به تأسی از رياست ارشد خود از کانديداتوری ناطق نوری حمايت کردند. ليکن بعد از معرفی وزير جديد علی رغم توقع اوليه افکار عمومی، تنها همان دو معاونی که در ابراز حمايت علنی از ناطق استنکاف ورزيده بودند مورد بی مهری قرار گرفته و مديريت جديد وزارت خارجه خود را از «نعمت» همکاری با ايشان محروم کرد و الباقی معاونين يا در پست خود ابقا شده و يا تنها با يک جابجائی در معاونتهای ديگر مستقر شدند!   

نکته جالب توجه آنست که شخص ولايتی نيز علی رغم وضوح موضعش در ميان جناحهای سياسی و انتساب آشکارش به جناح راست ايران، در انتخابات رياست جمهوری سال 76 شخصاً ترجيح  داده بود تا  بنا بر سنت آشکار محافظه کارانه اش له يا عليه هيچ کدام از کانديداها وارد موضعگيری علنی نشود ليکن ترغيب سنگينی که در روزهای آخر توسط ليدر های تبليغاتی ناطق نوری بر وی اعمال شد، خويشتنداری وی را پايان داد و ولايتی بطور غير منطقی در همان روزهای آخر تبليغات از خجالت ناطق درآمد!

هرچند تاريخ انتقام سنگينی از شخص مشوق ولايتی برای ورود به رقابتهای انتخاباتی گرفت و ايشان را با بدنامی در لايه های مکتوم تاريخ فرو بُرد!

ليکن علی رغم خروج ولايتی از وزارت خارجه و حضور يک ساله وزير جديد، تغيير محسوس و موفقيت چشمگيری در عملکرد اين نهاد مشاهده نشده است. اين امر بيشتر به ساختار نحيف و شالوده غيرکارآمد حاکم بر وزارت خارجه باز می گردد که طی 16 سال حضور وزير سابق شکل گرفته و نهادينه شده است.

اشغال سفارت آمريکا هرچقدر که موجب افزايش ضريب روحيه انقلابيگری در ايران شد ليکن در پوسته خارجی نظام نوپای جمهوری اسلامی نوعی مرعوبيت را در عملکرد کارگزاران سياست خارجی ايران ايجاد کرد.

اين مرعوبيت ناشی از حجم سنگين تبليغات منفی آمريکا و متحدين اروپايی اش از اشغال سفارت به عنوان حرکتی پرخاشجويانه از سوی انقلابيون ايران بود.

بديهی است دستگاه سياست خارجی ايران در چنين فضای مسمومی عمده اهتمام خود را صرف گريم جمهوری اسلامی به عنوان  سيستمی مُبادی آداب در مناسبات بين المللی کرد، ليکن دراين پردازش آنقدر دچار افراط شد که براحتی تن به مذاکرات انتقادی  تروئيکا داد و حقيرانه پذيرفت جمهوری اسلامی را در ميان اروپائيان به عنوان عنصر خاطی بنشاند و به ايشان مجوز انتقاد از ايران را بعنوان عنصر چموش نظام بين الملل بدهد.

روی ديگر اين سناريو، پذيرش مُستحق انتقاد بودن رفتارهای خارجی جمهوری اسلامی از سوی کارگزاران سياست خارجی ايران بود.

از سوی ديگر محروم شدن بدنه وزارت خارجه از نيروهای زبده ديپلماتيک و استفاده صرف از نيروهای تحت انقياد، اين نهاد را فاقد تحرک مطلوب و استراتژيک کرده و دستگاه ديپلماسی کشور در مواجهه با تحولات مبتلابه نظام بين الملل دچار نوعی برخورد کارپردازانه و روزمُزدی شده است.

تراژدی افغانستان آخرين رسوائی دستگاه کرخت سياست خارجی ايران است.

لازمه کار ديپلماتيک برخورداری از شمّ بالای سياسی است اما فقدان قابليت تخصصی در بدنه ديپلماتيک دستگاه سياست خارجی ايران تنها مُنجر به افزايش بی ثمر سفرهای سياسی در اين نهاد شد و اکنون تنها استدلال باقيمانده برای ديپلمات های يقه سه سانتی وزارت خارجه ايران جهت توجيه استمرار حضورشان در دستگاه سياست خارجی، تکرار مستمر کسب تجربه ای طولانی طی  سالهای اشتغال در اين وزارتخانه می باشد!

تجربه ديپلماتيک شانزده ساله ای که نتوانست کمترين مساعدتی به ديپلماتهای نه چندان تيز هوش وزارت خارجه دهد.

تراژدی افغانستان تقاص سنگين رخوت ديپلماسی ايران بود و دور از انتظار نيست که سرنوشت 13 ديپلمات اسير ايرانی در افغانستان با فقدان حُسن تدبير سياستمداران وزارت خارجه، همانند ديپلمات های ايرانی اسير در اسرائيل صرفاً تبديل به يک تابلوی اعتراض شده و ايشان نيز به گروگانهای گمشده تاريخ پيوسته و دولتمردان ايران سالها برای آزادی ايشان دست به دامان پاکستانيها باشند! (1)

ظاهراً رهبران دستگاه 7000 نفره! سياست خارجی ايران نيز چندان بی ميل نيستند بی درايتی  ديپلماسی 7000 نفری ايران در افغانستان را با آگرانديسمان کردن بحران به گروگان گرفته شدن ديپلماتهای ايران در مزارشريف، اصل قضيه از دست رفتن کل افغانستان و الحاق 1000 کيلومتر مرز ناامن به حاشيه شرقی مرزهای  ايران را تحت الشعاع قرار دهند.

 

داريوش سجادی

هفته نامه راه نو

شماره 18ـ سی و يکم مرداد ماه 77

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) ـ مقاله «آقای وزير؛ در وزارت خارجه چه خبر است؟» ـ هفته نامه صراط ـ شماره 2 ـ تابستان 77  

(2) ـ اين مقاله زمانی تقرير شده بود که هنوز خبر به شهادت رسانده شدن ديپلماتهای ايران در مزار شريف توسط گروه طالبان پخش نشده بود.     

 

 

     

 

   

                

 

 

 

Hosted by www.Geocities.ws

1