«بر بــــاد رفته»

 

ايرانيان مقيم آمريكا كه عموماً مهاجرين بعد از انقلاب اسلامي سال 57  مي باشند متشكل از كُلني توانمندي از حيث تمول مالي و سطح علمي مي باشند .

 اين دو خصيصه  منطقاً مي تواند قدرت تأثير گذاري چشمگيري را در اختيار اين جامعه قرار دهد ليكن بواسطه ويژگي تفرّد گراي تاريخي ايرانيان كه مانعي جدي در همگرائي ايشان بوده و فقدان رابطه صميمانه ميان ايشان با حكومت مستقر در تهران اين جمعيت نتوانسته در قواره يك لابي تاثير گذار جدي در آمريكا و بنفع منافع ملي  كشور محل خاستگاهشان ظهور پيدا كند.

نگاه پارانوئيد حكومت ايران به جميع ايرانيان خارج از كشور در كنار بي اعتمادي عميق مهاجرين ايراني به دولتمردان جمهوري اسلامي عامل مشتركي در تعميق اين روند طي سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران بوده است تا جائي كه نزد قاطبه ايرانيان مقيم آمريكا ضديت با جمهوري اسلامي ايران افاده معناي روشنفكري و فهم و درايت مي كند !

روي كار آمدن رئيس جمهور خاتمي در سال 76 و برخورداري وي از يك پشتوانه مردمي در ايران و طرح شعار ايران براي همه ايرانيان نيز علي رغم آنكه تا حدودي ناهمواري فاصله ميان تهران با مهاجرين ايراني را ترميم كرد ليكن هنوز جهت حصول به نقطه اي كه تهران بتواند در آنجا با اطمينان بر روي لابي ايرانيان در ايالات متحده آمريكا حساب باز نمايد فاصله طويلي وجود دارد.

«تركيب جمعيتـــــي ايرانيان مقيم آمريكا از منظري مورفولوژيك مشتمل بر سه نسل كهنسال ، ميانسال و جوان است كه صرفنظر از سطحِ تحليل 
سياسي ـ اجتماعي نحيفانه ، عمدتاً برخوردار از تمّول مالي و تخصص عالي مي باشند .

ايرانيان سالمند ، نسلي هستند كه عموماً دلتنگي شان براي ايران متوجه مناسبات فرهنگي حاكم در سالهاي قبل از انقلاب اسلامــــي است و به دليل بتونيزه شدن استراكچر شخصيتي شان در سالهاي حاكميت رژيم پيشين ضعف تحليل سياسي ـ اجتماعي در اين قشر بسيار شديد است .

ايران خواهي و عنايت اين قشر به ايران و فرهنگ آن محدود به يك نوستالوژي سطحي است كه عمدتاً بدليل ضعف بنيه فرهنگي و تشخّص سياسي ، بعد از استقرار در خارج از كشور دچار يك پسيكوز عاطفي حاد شده اند.

عمده ايران خواهي اين نسل از فرهنگ و تمدن پرشكوه ايران ، دلتنگي براي قليانهاي قهوه خانه هاي دربند و گردو فروشيهاي سرپل تجريش و گردنه هاي هزارچًمِ جاده چالوس است !

نسل ايرانيان ميانسال نيز بعضاً جوانان  دهه 80 هستند كه بدنبال مشكلات ناشي از جنگ و اختلاف ذائقه و مطالبات فرهنگي شان با حاكميت ، از ايران خارج شده اند. اين نسل بعد از استقرارشان در خارج از كشور دچار يك شيزوفرني شخصيتي شده و با لحاظ سازگاري تاريخي ايراني ، سعي در حفظ حداقلهاي استقلال شخصيت ملي خود دارند.

اين دو قشر كُلنيئي را تشكيل مي دهند كه وقتي در غربت به نواي سرود «اي ايران» گوش فرا مي دهند اشك در چشمانشان حلقه مي زند اما در عرصه عمل كمتر رغبتي به سرمايه گذاري مالي ويا تخصصي در امور عام المنفعه و در راستاي منافع ملي كشورشان دارند اين در حاليست كه براي شركت در كنسرت فائقه آتشين (گوگوش) سراز پا نمي شناختند و براي تهيه بليط آن دست به رقابتي نفس گير با يكديگر زده بودند.

در قشر جوانان ايراني مقيم آمريكا ، عموماً حُب و بغض خاصي از ايران و حاكميت موجود در آن مشاهده نمي شود اما بدليل فقدان تغذيه فرهنگي مناسب از جانب خانواده هايشان و فقدان رابطه فرهنگي حسنه ميان ايشان و حكومت در ايران از يك خلاء شخصيت فرهنگي رنج مي برند . اين قشر بشدت محتاج تغذيه فرهنگي اند و بعضاً بهترين و مستعدترين قشر جهت ايجاد رابطه سالم با مركزند» (1)  

از سوي ديگر فقدان رابطه رسمي سياسي ميان دو كشور ايران و آمريكا ، بضاعت علمي و آگاهي سياسي دو كشور از تحولات سياسي يكديگر را در پائين ترين سطح قرار دارد.

 حجم چنين خلائي طي دو دهه گذشته كم و بيش ثابت مانده و طي اين سالها بوده اند افراد و سازمانها و گروههائي كه كوشيده اند با كسب امتياز انحصاري اطلاع رساني و واسطه گري ميان دو كشور اين خلاء را پُر نمايند ، اما عدم صلاحيت و آگاهي دقيق اين مراجع از روندها و جريانهاي سياسي در ايران اين توان را به آنها نداده تا با واقعيات ناب از ايران ، ارزيابي و تحليلي دقيق و همه جانبه را در اختيار مخاطبان آمريكائي و يا ايرانيان مقيم آمريكا قرار دهند .

تنها سازمان قابل توجه در آمريكا كه با استفاده از فرصت نبود ديگر مجامع صاحب صلاحيت توانست طي سالهاي گذشته خود را در مقام يگانه مرجع مطرح به دولتمردان كاخ سفيد و تا حدودي سياستمداران ايراني تحميل كند انجمن ايران و آمريكا به مديريت «دكتر هوشنگ اميراحمدي» بوده است .

اميراحمدي كه طي سالهاي فعاليت سازمان تحت امرش موفق شده بود ارتباطات نزديكي با سياستمداران آمريكائي برقرار نمايد نهايت اهتمام خود را معطوف به آن كرد تا با استفاده از اين روابط ، براي دولتمردان داخل ايران بعنوان تنها كسي كه در آمريكا امكان ارائه مساعدت بمنظور بهبود مناسبات تهران و واشنگتن را دارد ، دلربائي كند!

وي به لحاظ برخورداري از اين امتياز انحصاري توانست در سالهاي پاياني دوره رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني با نزديك شدن به اردوي محافظه كارها در ايران چراغ سبز لازم جهت اخذ مجوز نمايندگي غير رسمي ايران در مسير بهبود مناسبات ميان دو كشور را كسب نمايد.

حركت اميراحمدي به سمت محافظه كارها در ايران بر اساس اين پيش بيني صورت گرفته بود كه پيروز انتخابات رياست جمهوري سال 76 به ضرس قاطع ناطق نوري كانديداي شاخص اين جناح مي باشد .

پيش بيني كه در آن مقطع قرين به واقعيت نيز بود و بر همين اساس اميراحمدي تمامي تخم مرغهاي خود را در سبد محافظه كارها قرار داد .

شكست دور از انتظار ناطق نوري در انتخابات رياست جمهوري آنچنان براي محافل سياسي ايران ناباورانه بود كه براي مدتي اردوي محافظه كارها در ايران را دچار گسست و سرگشتگي كرد و به تبع آن اميراحمدي نيز تا مدتي به محاق رفت .

اما  ضرورت مصلحت انديشي هاي جهان سياست اين فرصت را به اين استاد دانشگاه راتگرز داده بود تا پس از برخاستن از بستر دوران نقاهت ناشي از شكست محافظه كارها مجدداً تلاش خود را در راستاي اهداف تعريف شده انجمن ايران و آمريكا « اما اينبار در اردوي اصلاح طلبهاي تازه به قدرت رسيده در ايران» آغاز نمايد .

اميراحمدي كه همواره در ملاقاتها و مواجهاتش با آمريكائيها و ايرانيهاي مقيم اين كشور مي كوشد خود را از نزديكان و دوستان صميمي مجموعه هيأت حاكمه ايران و جبهه اصلاح طلبان معرفي كند در دور جديد فعاليتهاي سياسي اش تلاش كرد ابتدا به ساكن خود را  نخستين نظريه پرداز جنبش اصلاح طلبي نوين ايران معرفي كرده و در همين راستا بود كه طي مصاحبه اش با نشريه ايرانيان چاپ واشنگتن مدعي شد كه وي نخستين كسي بوده كه خيلي پيش از رئيس جمهور خاتمي ايده جامعه مدني را در ايران مطرح كرده.

 وي در تشريح اصلاح طلبي خود حتي تا آنجا پيش رفت كه در همان مصاحبه ، تن دادن جمهوري اسلامي ايران به پايان جنگ با عراق و پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت سازمان ملل متحد را ناشي از حرف شنوي دولتمردان ايران از ديدگاههاي سياستمدارانه و مصلحت انديشانه خود اعلام نمود !

از آنجا كه دور جديد تلاشهاي سياسي اميراحمدي در آمريكا مقارن شده بود با چاپ رپرتاژ آگهي هاي افشاگرانه و بلاهت آميز روزنامه دست راستي كيهان در تهران عليه وي ، اين تقارن فرصتي طلائي را در اختيار اميراحمدي قرار مي داد تا با استناد به آن افشاگريها در محافل ديپلماتيك آمريكائي هر چه بيشتر خود را نزديك به اردوي اصلاح طلبان رئيس جمهور خاتمي معرفي كند.

بيت الغزل و شاهكار سياسي اميراحمدي طي سه سال حاكميت اصلاح طلبها در ايران موفقيت وي در كشاندن مادلين آلبرايت وزير خارجه دولت كلينتون به پاي تريبون انجمن ايران و آمريكا در اسفند ماه سال 78 در واشنگتن و اخذ اعتراف از وي مبني بر مشاركت دولت وقت آمريكا در جريان كودتا عليه دولت دكتر محمد مصدق و پوزش تلويحي وي از ايرانيان بود .

اميراحمدي با اين كار خود دست به ريسك بزرگي زد . زيرا اگر چه وي به هر دليل پنهان و يا آشكاري موفق شده بود دستگاه ديپلماسي آمريكا را مجاب به سود مند بودن اين اعتراف بمنظور بهبود مناسبات ايران و آمريكا نمايد اما از آن به بعد آمريكائيها نسبت به اميراحمدي در موضع توقع قرار گرفتند .

به زعم واشنگتن اينك نوبت طرف ايراني بود و آنها به سهم خود قدم بزرگي را به سمت تهران برداشته اند و حال اين توقع را از اميراحمدي داشتند تا با تكيه بر ادعاي قرابت با دولتمردان ايران تلاش خود را معطوف به ترغيب ايشان جهت برداشتن قدم دوم به سمت آمريكا نمايند .

تحليل اميراحمدي آن بود كه حجم  تبليغاتي سخنان آلبرايت به اندازه اي وسيع و براي تهران اغوا برانگيز است كه در بدترين حالت نيز وي سود سرشاري را از ناحيه اين اقدام عايد خود خواهد كرد كه كمترين آن برسميت شناختن ركورد انحصاري وي در روند بهبود مناسبات دو كشور است .

هر چند آيت الله خامنه اي رهبر ايران بلافاصله پاسخ  نااميد كننده و تندي را نسبت به اظهارات آلبرايت در سخنراني فروردين ماه سال 79 خود ارائه كرد اما اين امر باعث نشد اميراحمدي تلاش خود را پايان يافته تلقي كند لذا تمركز سياسي اش را متوجه اردوي اصلاح طلبها كرد. اما وي وقتي در سفر تابستان سال جاري رئيس جمهور خاتمي و حجت الاسلام كروبي رياست پارلمان ايران به نيويورك جهت حضور در اجلاس هزاره سران كشورهاي جهان در سازمان ملل ، برخلاف تصورش مواجه با آغوش گشائي از جانب ايشان نشد ، عملاً آمريكائيها را از خود و تاثيرگذاريش بر دولتمردان ايران مايوس كرد .

تحليل و يا حداقل توقع اميراحمدي آن بود كه دولتمردان ايران آنقدر حق شناسي دارندكه در ازاي موفقيت وي در اخذ اعتراف سنگين مشاركت آمريكائيها در كودتاي 28 مرداد1332 اكنون حداقل وي را در جمع خصوصي خود بپذيرند و به حرفهايش گوش دهند. چيزي كه امير احمدي همواره مدعي آن بود و در محافل خصوصي با ادعاي مجالست نزديك و صميمانه با اصلاح طلبان ايران توان تاثيرگذاريش بر ساختار تصميم گيري ايران را به رخ آمريكائيها مي كشيد .

آيا اميراحمدي اكنون با از دست دادن جذابيت خود در عرصه فاقد رقيبش براي آمريكائيها خود را سرمايه اي بربادرفته مي بيند؟

شايد وي پاسخ به اين سوال را موكول به آينده اي نزديك نمايد . آينده اي كه در آن تكليف رياست جمهوري جديد آمريكا و تيم جديد سياسي مستقر در كاخ سفيد روشن شده باشد و رياست جمهوري جديد ايران نيز در بهار آينده مناسبات قفل شده ايران و آمريكا را از بلاتكليفي خارج نمايد.

در هر حال موفقيت ويا شكست اميراحمدي تاثيري بر اصل محروميت دولت ايران از لابي شهروندانش در آمريكا نخواهد داشت .پرسش اساسي جمهوري اسلامي ايران آنست كه قبل از حركت بسمت بهبود مناسبات با آمريكا آيا مي تواند اميدي به جامعه ايراني مقيم آمريكا بعنوان سفيرانش در ايالات متحده داشته باشد؟

 

داريوش سجادي

3/آذر/79

(1) ـ  مقاله ايران براي ايرانيان ـ روزنامه پيام آزادي(چاپ تهران) ـ داريوش سجادي      25/بهمن/78                      

    

 

 

Hosted by www.Geocities.ws

1