آقای بهنود ؛ دير رسيديد  تمام شد!

 

انقلاب اسلامی ايران صرف نظر از جنبه های الهی ـ سياسی خود از بُعد فرهنگی نيز در بافت و بدنه اجتماعی دارای آثار و تبعات ژرف و عميقی در جامعه ايران بوده است.

«متأثر از فرهنگ تغذيه کننده انقلاب اسلامی ايران که همانا اسلام ناب با غنای فکری و تموّل عقيدتیِ بِکر و پُر محتوا بوده است، اين انقلاب در اصلاح زيرساخت های فکری جامعه دست به يک ايستارزدائی فرهنگی و يک ايستارگزينی فرهنگی مجدد زد.

در اين دگرديسی محتوائی و انتقال مفاهيم تثبيت شده ذهنی و کليشه شکنی فرهنگی، بودند و هستند کسانی که در برابر اين انتقال فرهنگ به مقابله پرداخته و دست از تحجر و جمود فکری خود برنداشته و همچنان بر جزميت انديشه خود مُصّر ماندند!»(1)

مسعود بهنود اخيراً طی مقاله ای تحت عنوان «حکومت آسان بی آينده است»(2) تَفَوّه قلم خود را بهانه تَضَرُع بر فقدان آزادی قرار داده و در مکتوب خود ضمن ارائه الگوی حکومتی مذمومی بنام «حکومت آسان» با ويژگيهای سه گانه زير تعامداً يا تسامحاً تلاش کرده برای آن حاميان و پيروانی از درون جامعه اسلامی و از ميان بصيرترين نيروهای انقلاب بتراشد!

حکومت آسان و مورد نظر ايشان متکی بر ارکان سه گانه زير است:

ـ همگونی و يکدست شدن جامعه.

ـ تبعيت و پيروی محض اتباع حکومت.

ـ تکيه بر نظم و آرامش محض اجتماعی.

 

بنا به تأکيد آقای بهنود مختصات چنين حکومتی مبتنی بر بی آينده بودن، کم تحمل بودن در مقابل مخالفين، و بی تفاوتی و انفعال مردم و تحديد آزادی بيان می باشد.

بهنود بدنبال ترسيم چنين حکومتی مدعی شده:

«در جمهوری اسلامی ايران با توجه به اينکه بحث درباره روش اداره مملکت اصلی ترين تضادها ست، لذا گفت و شنود اصلی ميان دو جناح تجدد طلب و مخالف واپسگرائی و جناح اقليت واپسگرا بر سر حکومت آسان و يا حکومت مستقر و با آينده است»

آقای بهنود بزعم خود برای اثبات اين ادعا متمسک به:

«حمله هماهنگ و همسوی طرفداران حکومت آسان به آزادی بيان و به بهانه انتشار يک کتاب و چند مجله و نمايش يک فيلم و افشاگری درباره روشنفکران(که گوئی ستون پنجم بيگانه اند) و دلسوزی برای اسلام به اين بهانه که کمرنگ می شود و فعاليت ليبرالها  و ... » شده است!

آقای بهنود!

صراحتاً معروض می دارد جنابعالی نسبت به مسائل انقلاب اسلامی و تاريخ و جامعه ايران بکلی بيگانه و ناآشنائيد و همين عدم آگاهی مُنجر به کوتاه شدن افق ديدتان در تحليل مسائل و رويدادهای جامعه فعلی ايران شده است.

چنانچه واقع بين باشيد در يک نگرش کلی  بوضوح مشاهده خواهيد کرد که تاريخ ايران طی يکصد ساله اخير مشحون از بحرانها و ناآراميهای اجتماعی بوده ، علت آن نيز عموماً مستتر  در اين اصل بوده که تاريخ اين مملکت در طول پويش خود بويژه بعد از حکومت صفويه شديداً تحت تأثير دو مؤلفه «هويت اجتماعی» مردم ايران بعنوان يک مُتغير مستقل و «حاکميت سياسی مستقر» بمثابه متغيری وابسته قرار داشته است.

تعامل ميان اين دو متغير وانطباق يا عدم انطباق و هم پوشی ميان آن پيش شرط آرامش يا بحران در ايران معاصر بوده.

آقای بهنود!

بافت و بدنه اجتماعی ايران برخوردار از ساختاری مذهبی است و هر زمانيکه حاکميت مستقر با هويت اجتماعی منطبق و همگون بوده ، جامعه دوران آرامش و ثبات خود را گذرانده.

اين نکته ای بديهی و قابل رؤيت است که از اواسط دوران سلطنت قاجار و از ابتدای نفوذ فرهنگ غرب در بدنه نيروهای هيئت حاکمه بوسيله روشنفکرهای غرب زده و تحصيلکرده های ليبرال، زمينه های بحران و آشوب اجتماعی در ايران فراهم شد.

نهضت تنباکو اولين نمود از اين آسيب اجتماعی بود.

ملت مسلمان ايران در مقاطع مختلف جهت ترميم اين آپانديس بدخيم اجتماعی دست به خيزش و اعتراض زده ، اما متأسفانه هر بار همين نيروهای غرب زده بودند که خنجر خيانت خود را بر گُرده مردم فرو

 آورده اند.

مشروطه و نهضت ملی دکتر مصدق را بيآد بيآوريد!

در مشروطه اين سردار اسعدها و تنکابنی ها و ملکُم خان ها و تقی زاده های وابسته بودند که با تصاحب قدرت و سوء استفاده از اعتماد مردم به آرمان نهضت خيانت کردند.

جُرم مصدق هم آن بود که با ساده انديشی و تکيه بر انديشه اَبتر ملی گرائی همان نيروهائی را بر مسند قدرت گمارد که در خدمت و خيانت آنها تمايزی مشهود نيست.

آقای بهنود!

آنچه که باعث تداوم حاکميت مُستبدانه قاجار و پهلوی گرديد قطعاً برخلاف نظر شما «فقدان آگاهی عمومی ملت» نبود بلکه سوء استفاده نيروهای آوانگارد و فرهيخته جامعه از اعتماد عمومی به ايشان

 بوده است.

به بيان صريحتر مرحوم شريعتی:

«درد امروز جامعه ما، بی سوادی مردم ما نيست بلکه نيم سوادی روشنفکرها و تحصيلکرده های ماست»

ملت ايران در طی يک دوره تقريباً يکصد ساله عمده تلاش خود را جهت انطباق حاکميت سياسی با هويت اسلامی خود مبذول داشت و نهايتاً اين شخص امام (س) بود که توانست با تکيه بر همان هويت مذهبی، نيروهای مردمی را متشکل کرده و زيباترين حماسه جاويدان تاريخ ايران را در بهمن 57 عينيت بخشد.

با تحقق انقلاب اسلامی، ملت ايران گمشده تاريخی خود را بازيافت و آن چيزی نبود جز حکومت صالحان(نه حکومت آسان)  با اتکای بر هويت مذهبی و بهره مندی از يک آرامش و انبساط خاطر بواسطه اتصال به عروة الوثقای اسلام. لذا انقلابيون ايران حتی استقلال و آزادی خود را نيز مظروفِ ظرف اسلام می دانستند و می دانند و اين دو مطلوب خود را از دل اين منظومه دينی مطالبه  می کنند.

با عنايت به مطالب فوق تذکر چند نکته به آقای بهنود ضروری است:

1ـ اختلافات موجود ميان بچه های انقلاب قطعاً بر سر انتشار چند کتاب و مجله و فيلم مبتذل نبوده و نيست که بنيان اسلام مستحکم تر از آنست تا توسط چند شاعر و يک شاعره! غرب زده تخطئه يا مخدوش گردد، بلکه دعوا بر سر تعيين بستر حرکت نظام است(توضيحات بيشتر را برای گوشهای مَحرَم می گذاريم) بنابراين برخلاف نظر شما «دلسوزی برای اسلام به اين بهانه که کمرنگ می شود» مورد ادعای نيروهای (بزعم شما) طرفدار حکومت آسان نيست. بلکه همه حرف اين است که:

نگذاريد تجربه مشروطه تکرار شود. نگذاريد با بازگشت تکنوکراتهای حرفه ای و بی هويت، دستآوردهای انقلاب اسلامی بر باد رَود!

ملت ايران از سوراخ حاکميت غرب زده های بی وطن و روشنفکران ليبرال بارها گزيده شده و همه مجادله های فعلی بمنظور اعلام هشدار بازگشت اين آقايان است.

امروز حرف اصلی آنست که چرا چندين مجله معلوم الحال که مکرراً و با لطائف الحيّل بر ضرورت کمرنگ شدن آرمان های اسلام و انقلاب و امام صحه می گذارند، بايد فعال باشند اما اُرگان يا نهاد و فرد و رسانه ای که بر ضرورت پُر رنگی ابدی اين آرمانها پای می فشارد بايد مظلوم مانده و مورد هجوم و حمله و تخطئه اين عافيت طلبان نان به نرخ روز خوار قرار گيرد!

بنابراين نه تنها به حيات فرهنگی ـ ادبی اين قشر چشم داشتی نيست بلکه اين حيات را عين مُمات تلقی کرده و تنها بر ضرورت حفظ فضای حياتی انقلاب که اسلام ناب مورد وثوق حضرت امام است

 تاکيد می شود.

2ـ در قسمتی از مقاله تان آورده ايد:

«طرفداران حکومت آسان از هر بهانه ای بهره می گيرند تا بيآد آورند که شمشير حکومت بايد تيز و بُرنده باشد و بتازد و مواظب باشند هيچ نکته مخالف و مُنکری در فيلم ها، مجلات، تئاتر، راديو تلويزيون و کتابها پيدا نشود»  مدعای خود را نيز مخملباف و برخورد با آخرين فيلمهای ايشان قرار داده ايد.

در پاسخ بايد تاکيد شود که  يادآوری بُرندگی شمشير حکومت ادعای حاميان حکومت آسان نيست! بلکه بيان صريح رهبری انقلاب است.

آقای بهنود!

«اين اشتباه است که کسی خيال کند نظام اسلامی شمشير و تازيانه ندارد و برخورد نمی کند، چرا، بی ملاحظه تر برخورد می کند، چون برای خداست»(3)

آقای بهنود!

شايد شما و امثال شما بتوانيد رسالت هنر را صرفاً برای هنر و قائم بذات دانسته  و از آن توقع هيچ مسئوليت و رسالتی را نداشته باشيد. اما در انديشه مذهبی هنر ابزاری است جهت تنوير افکار و ارتقای سطح آگاهی و شعور جامعه، لذا هنری که مُبين دردها و رنج ها و عصيانگر و شورشی عليه بی عدالتيها و مظالم اجتماعی و ارائه دهنده بهترين شيوه زندگی بر اساس معيارهای مذهبی نباشد، اين ديگر هنر نيست.

بر همين اساس است که مردم ايران با هنر برخورد مدعيانه دارند.

3ـ در بخش ديگری از مقاله تان مدعی شده ايد:

«طرفداران حکومت آسان حتی بازگشت ايرانيان متخصص به کشورشان را نمی پسندند. آنها را اَنگ سرمايه دار و ضدانقلاب می زنند و شعار وابستگی می دهند» و در انتها نيز فتوا صادر کرد ه ايد که:

«آنها که در ايران مانده اند بر آن ميليونها ايرانی غير مُجرم که دور از وطن اند فضيلتی ندارند»!

لازم به توضيح است که جنابعالی دچار خلط مبحث شده و بحث بازگشت متخصص ايرانی را با سرمايه دار ضدانقلاب ممزوج تعامدی کرده ايد!

در خصوص فراريان از کشور اسلامی ايران می بايست به اين نکته توجه داشت که هرگونه رفتار در يک نظام اسلامی که  بعنوان دهان کجی به نظام صورت پذيرد عملی مذموم و نابهنجار تلقی می شود.

آقای بهنود!

آيا می دانيد آنچه که باعث شد رسول اکرم (ص) در معاهده صلح حُديبيه تن به بند عدم التزام رُجعت فراريان از مدينه به مکه توسط قريش  بدهد، چه بود؟

يک کلام: فراری از جامعه اسلامی کمترين ارزشی برای آن جامعه ندارد!

جامعه اسلامی يک جامعه آرمانی و منطبق با فطرت الهی انسان است و آنکس که از اين جامعه بگريزد، مُستحق اين پستی و دنائت است.

فرار از اسلام يک ضدارزش است، بدون تعارف و رودربايستی! لذا برخلاف نظر شما ميان عافيت طلبان فرنگ نشين با عزيزانی که در هنگامه جنگ و نبرد 8 ساله با عراق از مال و جان و هستی خود گذشتند و با چنگ و دندان از مقدسات اين ملت جانانه دفاع کردند يک اختلاف و شکاف ژرف تاريخی قائل هستيم.

ليکن با بزرگواری ای  که در مردم ايران سراغ داريم راه بازگشت متخصصين و نه سرمايه دار ضدانقلاب را مسدود ندانسته و آنها را مُخيّر در ماندن يا بازگشتن بوطن می دانيم. اما نکته شايان توجه تعيين بهای بازگشت ايشان است که بر آن تأکيد می ورزيم.

آقای بهنود!

لازم است توجه داشته باشيد که اين متخصصين هستند که بايد در خدمت انقلاب قرار گيرند، نه انقلاب در خدمت متخصصين! و بر ايشان فرض است که بتوانند با بالا زدن آستين همت خود تمامی توانشان را جهت التيام بخشيدن به زخم ها و جراحات وارده بر پيکر نستوه ملت قهرمان ايران معطوف نمايند.

4ـ در ادامه مقاله تان مُدعی شده ايد:

«مردم ايران بويژه اهل تفکر و قلم حق دارند حواله ای را که انقلاب بدست آنها داده و در سالهای جنگ بابت دريافت آن اصراری نکردند اينک وصول کنند و آزاديهای را که در حوزه بيان و قلم بدست آورده اند، حفظ  کنند و نگذارند گروههای فشار و طرفداران حکومت آسان با ايجاد جو ارعاب ، فضا را در اختيار بگيرند و دچار بی تفاوتی کنند»

ببينيد دوست عزيز! اجازه بدهيد با يکديگر صادق باشيم.

در بحبوحه جنگ تحميلی، روزی در مُراجعت از جبهه با سر و وضعی ژوليده و محاسنی! انبوه مواجه با دوستی شدم که معترض ظاهر نامتعارف اينجانب شد و پدرانه مرا نصيحت کرد که:

«طوری راه برو(منظور زندگی کن) که مردم اَزت! نترسند»

در پاسخ به ايشان گفتم:

«شما بفرمائيد بمردم بگوئيد طوری زندگی کنند که از کسی نترسند! ضعف از من نيست بلکه از آن مردمی است که عنصر ترس را در خود پرورانده اند. ترس ناشی از يک ضعف درونی و کمبود شخصيتی است»

در مورد صحبت شما نيز بايد اذعان داشت که بيهوده کاسه گدائی آزادی را در دست نگيريد و به تکدی آن از ديگران نپردازيد!

آزادی مستتر در جوهره اسلام است، نه يک مفهوم عَرَضی وارد بر آن.

اصولاً جوهره دين با رَفض هر عبوديت غير الهی و با تکيه صرف بر تعبد خدا، زمينه ايجاد حُريت و آزادگی را در خمير مايه انسان احياء می نمايد.

بنابراين آزادی را بايد در درون جُست و آن تحصلّی است، نه تکسّبی.

همه کسانی که در جستجوی آزادی هستند بی جهت تلاشی در بيرون خويش نکنند. هر چه هست در درون است و صيانت نفس و تعبد خدا.

مقتدرترين حکومتها و مستبدترين نظام ها و مخوف ترين زندانها نيز توانائی گرفتن اين آزادی را از انسان ندارند و تنها تلاششان را معطوف به محدود کردن حريم اعمال اين آزادی می نمايند.

اين همان آزادی ايست که نه محتاج کسب است و نه نيازمند متولی دفاع از اعطای آن! بنابراين مُتمنی است حضرتعالی «لطفتان را به نفتالين بيآلائيد و در پستو بگذاريد»! دوران تجويز چنين نسخه های

 پدرانه ای سالهاست که بسر آمده و ديگر اُميدی بر آن نيست.

5ـ جناب آقای بهنود!

بعنوان آخرين نکته متذکر می شوم که در جمهوری اسلامی ايران هر اختلافی هست ، مابين بچه های انقلاب است.

دعوا ، دعوائی خانوادگی است. فرزندان يک خانواده بر سر شيوه های اداره آن خانواده با يکديگر اختلاف سليقه دارند.

شما و شمايان را در اين کانون نقشی نيست. بچه ها خود می دانند چگونه مسائلشان را حل کنند. از قول ما به بقيه دوستانتان بفرمائيد:

«خانم ها و آقايان؛ دير رسيديد ـ تمام شد»

 

 

داريوش سجادی

روزنامه ابرار ـ چاپ تهران

پنجم مرداد ماه 70

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1)            ـ مقاله سنگواره ها ـ داريوش سجادی ـ روزنامه ابرار 3/تير/70

(2)           ـ ماهنامه آدينه ـ شماره 59 ـ خرداد 70

(3)         ـ آيت الله خامنه ای ـ روزنامه جمهوری اسلامی 7/1/69

Hosted by www.Geocities.ws

1